داستان عجیبی است! که من گاهبهگاه صدایت را بشنوم و ببینمت که کنار باغچه ایستادهای و به کرمهای خیس باغچه نگاه میکنی و باز امروز_ راستی چند روز از رفتنت گذشته، چند هفته، چند ماه؟ _هنوز من مانده باشم و حرفهای ناگفته و اینها که میخواهند بدانند قصه از کجا شروع شده است. قصه عجیبی است که من هنوز خودم را نبخشیده باشم که چرا آن شب با تو نیامدم و حسرت روزهایی را دنبالم بکشم که هرگز برنمیگردند تاکسی بخواهد اشتباهی را جبران کند و تو هنوز مثل همهی این روزها، نباشی و نیامده باشی هنوز.
صفحه 38
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید