وقتی برای دوش گرفتن هر کدام به راهِ خود میرفتیم، گفتم:«میخواین برسونمتون؟ماشین دارم.» چپ چپ نگاه کرد و گفت: «خب،اگه ماشین نداشتی، منم دیگه نمیتونستم بخوام که برسونیم. این میشد نقض غرض.» در لحنش چیزی بود که به هیچ وجه نمیشد حرفش را به دل گرفت« اما او ن وقت حسن شهرتش چی میشه؟»
صفحه 21
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید