ساندویچی برای حیدر نعمت زاده

نویسنده: منصور علیمرادی

سرایدار همان فرماندار است عمه؟!

عبدلو پسر مشهدی خدامراد با دوچرخه‌ای که از شهر تهران خریده بود. از جاده‌ی باریک تپه به طرف سیاه چادرها سرازیر شده بود. اولین بار بود که کسی با دوچرخه به منطقه‌ی عشایرنشین ما می آمد. ما بچه‌ها جمع شده بودیم دم در سیاه چادر خانه‌ی ما و به حرکت آهسته‌ی دوچرخه در سرازیری تپه نگاه می کردیم. همین علو گفت: «هر که هست، آمده کشک و پشم گوسفند بخرد داوود!»

صفحه ۱۷

مروری بر کتاب ساندویچی برای حیدر نعمت‌زاده نوشته منصور علیمردانی را در آوانگارد بخوانید.

متاسفانه این کتاب موجود نیست

ساندویچی برای حیدر نعمت زاده

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

دکمه‌های گربه‌ای

معرفی کتاب دکمه‌های گربه‌ای نوشته‌ی تهمینه حدادی

آخرین درخت

معرفی کتاب آخرین درخت نوشته‌ی امیلی هاورث‌بوث

اوراد نیمروز، افسون کویر

مروری بر کتاب اوراد نیمروز نوشته‌ی منصور علیمرادی

کتاب های پیشنهادی