کتاب سالهای ابری
نویسنده: علی اشرف درویشیان
- واقعا من هیچگونه ناراحتی ندارم. خب، البته انسان از نارو خوردن و نامردی و نامردی دیدن خیلی ناراحت میشود. تو مرا مجبور کردی که حرفی را بزنم که نمیخواستم تا آخر عمرم از دهنم دربیاید. البته اگر تا ده سال دیگر هم احمد موش میهمان ما بود از این بابت حرفی نمیزدم. کرمانشاهی بودن یعنی میهماندوستی و مردانگی، نه مشت و مال دادن و لاتبازی درآوردن.
بور میشود. میخواهد حرفی بزند، اما نمیگذارم.
- الان ساعت یک بعد از نیمه شب است و خبر از آن دوست عزیز و جان جانیات نیست. پس دیگر برنمیگردد و تو هم هی اصرار میکنی که من بگویم چه شده. البته تا وقتی هم نگفتی که او دزد است، من جریان را فاش نکردم.
- از کی فهمیدی که او پول تو را برده؟
- سه روز پیش، وقتی صبح زود به اتاق آمدم و خواستم کتم را بپوشم، دیدم پولی را که برای او گذاشته بودم، سرجایش نیست. احمد موش هم نبود. تنها تو خوابیده بودی. اصلا به روی خودم نیاوردم. خب گم شده بود. در زندگی هزار جور اتفاق میافتد. این هم یکی از آنها. من نمیخواستم این مطلب را بگویم و تو مرا مجبور به گفتن کردی و ...
میدود توی حرفم. میزند روی دست خودش و آه میکشد.
صفحه 1098
- نام کتاب: سالهای ابری
- ناشر : چشمه
- تعداد صفحات: 845
- شابک: 9789646194663
- شماره چاپ: 10
- سال چاپ: 1396
- نوع جلد: گالینگور،رقعی
- دسته بندی: داستان فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
داستان کاشتن بذر صلح
مروری بر کتاب کودک درختان صلح نوشتهی جنت وینتر
مامان دوستت دارد
مروری بر کتاب کودک اگر تو نبودی نوشتهی باب دیلن
دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ
مروری بر کتاب دایی جان ناپلئون نوشتهی ایرج پزشک زاد
کتاب های پیشنهادی