
کتاب زندگی در پیش رو
«خانم، شما خوب میدانید که من مسوول اعمال خودم نبودم. از این بابت برایم گواهی هم صادر کردند. اگر دستم این عمل را مرتکب شده، من خودم تقصیری ندارم. در آزمایش هم معلوم شد که من سفلیس ندارم، اما پرستارها میگویند که همه عربها سفلیس دارند. من آن کار را در لحظه جنون کردم. خدا روحش را بیامرزد. الان، خیلی مومن شدهام. هر ساعت برای آمرزش روحش دعا میخوانم. با آن شغلی که داشت، محتاج این جور دعاها هم هست. آن کار را از روی حسادت کردم. آخر فکرش را بکنید، روزی بیست نفر خدمتش میرسیدند، بالاخره حسادتم گل کرد و کشتمش. اما من مسوول نبودم. هزار تا دکتر فرانسوی معاینهام کردند، حتا بعدش، هیچی یادم نمانده بود. دیوانهوار دوستش داشتم. نمیتوانستم بدون او زندگی کنم.»
صفحه ۱۶۱



دنیای کسانی که حرفهشان کتاب است همیشه پرجمعیت است
بخشی از کتاب «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» اثر ایتالو کالوینو

آنقدر دوستش داشتم که حتا بخشیدمش
بخشی از کتاب «زندگی در پیش رو» اثر رومن گاری

فقط کسانی که خیلی گریه کرده باشند، خندیدن را بلدند
به مناسبت روز خبرنگار مروری بر کتاب زندگى جنگ و ديگر هيچ نوشتهی اوريانا فالاچى