دفترهای مالده لائوریس بریگه

نویسنده: راینر ماریا ریلکه

بعد همچنان که آن‌سوی تیغه بحثی داغ و نامفهوم درگرفته بود ، نخستین بار پس از سال‌های بسیار بار دیگر سر و کله‌اش پیدا شد . همان که در کودکی هنگامی که تب کرده بودم نخستین ترس عمیق را در جانم ریخت : هیولا . بله ، هر وقت که همه به بالینم می آمدند و نبضم را می گرفتند و از من می پرسیدند چه چیز مرا به وحشت انداخته ، پیوسته همین را می گفتم : هیولا . و آنگاه که پزشک را خبر کردند و آمد و با من حرف زد، خواهش کردم تنها هیولا را از من دور کند، چیزهای دیگر مهم نیست . اما او هم مثل دیگران بود. او هم کاری از دستش ساخته نبود، گرچه آن زمان کوچک بودم و می‌ شد راحت کمکم کرد. و اکنون بازهم آنجا بود .

صفحه 71


متاسفانه این کتاب موجود نیست

دفترهای مالده لائوریس بریگه

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

اما تو تسلی‌ناپذیر بودی

مروری بر کتاب موج‌ها نوشته‌ی ویرجینیا وولف

نجاری که نمی‌سازد، خیاطی که نمی‌دوزد

نگاهی کوتاه بر کتاب خیابان میگل نوشته‌ی و.س.نایپُل

مرگ در میان غزل‌ها

مروری بر کتاب یوزپلنگانی که با من دویده­‌اند نوشته‌ی بیژن نجدی

کتاب های پیشنهادی