دقت عجیبی داشت. چشمهاش هم خوب میدید،اما بی عصا نمیتوانست به خوبی راه برود،واین مربوط میشد به مکه ای که رفته بود.کفپاهاش در سنگفرش های تفتهً عربستان سوخته بود و تاول زده بود.پدربزرگ میگفت مرض قندش از آن جا شروع شده.نمی توانست تعادلش را روی آن پاهای سست حفظ کند،بنابراین دو سال پیش در سنگسر خودمان از صخرهای پایین افتاده بود و پاهاش شکسته و زخمی شده بود.
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید