کتاب دره وحشت (داستان های شرلوک هولمز)
یکی از آن لحظههای هیجانانگیزی بود که دوستم بهخاطر آنها زندگی میکرد. مبالغه است اگر بگوییم که از این حرف حیرتانگیز تکان خورده یا به هیجان آمده بود. بیتردید، بهدلیل انگیزشِ بیش از حد بیعاطفه شده بود، ولی اثری از سنگدلی در خلق و خوی استثناییاش دیده نمیشد. با این حال، اگر عواطفش کاهش یافته بود، قوة ادراکش بسیار فعال بود. در نتیجه، از آن هول و هراسی که با شنیدنِ این چند کلمه به خودِ من دست داده بود در او اثری دیده نمیشد، بلکه چهرهاش ترکیب آرام و مشتاق چهرة شیمیدانی را داشت که میبیند بلورها از محلولِ اشباعشدهاش جدا میشوند و در جای خود قرار میگیرند.
صفحه ۱۶
«یعنی چه که بروم بیمارستان؟ من که چیزیم نیست.»
بخشی از کتاب «اینجا همه آدمها این جوریاند» اثر لوری مور
کدام شرلوک هولمز را میشناسیم؟
مروری بر کتاب داستانهای شرلوک هولمز: نشانهی چهار، مردان رقصان و پنج داستان دیگر نوشتهی آرتور کانن دویل
«اما هیچکدام از آنها پدر نبود.»
درباره کتاب بازگشت اثر هشام مطر