کتاب دراکولا

نویسنده: برام استوکر

يادداشت لوسی وِستِنرا

هفدهم سپتامبر، شب

این را می‌نویسم و جایی می‌گذارم که دیده شود، تا کسی احیاناً به خاطر من دچار مشکل نشود. این گزارشی دقیق از اتفاقی است که امشب افتاد. حس می‌کنم دارم از ضعف می‌میرم و حتی توانِ نوشتن ندارم، اما باید انجام شود، حتی اگر حین این کار بمیرم.

دقت کردم که گل‌ها جایی قرار گرفته باشند که دکتر وَن هلسینگ گفته، سپس مثل همیشه به رختخواب رفتم و طولی نکشید که خوابم برد.

با صدای بال زدن پشت پنجره بیدار شدم، اتفاقی که پس از آن خوابگردی روی پرتگاه در ویتبی آغاز شده بود، همان شب که مینا نجاتم داد و حالا آن را خوب به خاطر می‌آورم. وحشتی نداشتم، اما آرزو می‌کردم دکتر سوارد در اتاق مجاور باشد - طبق حرف دکتر وَن هلسینگ که گفته بود آنجا خواهد بود - تا بتوانم صدایش بزنم. سپس ترس قدیمی‌ام از خواب سراغم آمد و مصمم شدم بیدار بمانم، اما خواب با خیرہ‌سری زمانی می‌آمد که آن را نمی‌خواستم؛ بنابراین، از آنجا که می‌ترسیدم تنها باشم، درِ اتاقم را باز کردم و صدا زدم: «کسی اینجا نیست؟»

جوابی نیامد. می‌ترسیدم مادرم را بیدار کنم، بنابراین دوباره درِ اتاقم را بستم. سپس بیرون میان بوته‌ها صدای نوعی زوزه مانندِ زوزه‌ی سگ شنیدم، اما خشن‌تر و بم‌تر. رفتم پشت پنجره و به بیرون نگاه کردم، اما چیزی ندیدم جز خفاشی بزرگ که گویا بال‌هایش را به پنجره کوبیده بود. بنابراین به رختخواب برگشتم، اما مصمم بودم که نخوابم. 

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب دراکولا

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

کتاب احساس شناسی!

معرفی کوتاه کتاب کودک قیافه‌های بامزه نوشته‌ی نیکولا اسمی

شهر و دیوارهای نامطمئن آن

معرفی کتاب شهر و دیوارهای نامطمئن آن، جدیدترین کتاب هاروکی موراکامی

خوشبخت شوید! این یک دستور است

مروری بر کتاب فرضیه‌ی خوشبختی نوشته‌ی جاناتان هایت

کتاب های پیشنهادی