کتاب داستان رستم و سهراب
نویسنده: سیدمحمد دبیرسیاقی
سهراب چون باز آمد به هومان گفت: آن سوارِ نیرومند که از میدان به سوی شما تاخت با شما چه کرد و چه گفت و شما چه کردید؟ هومان پاسخ داد: دستورِ پهلوان بود که کسی از جای نجنبد و به جنگ نپردازد، آن سوار چون دیوانگان یکتنه برابر لشکر انبوه ما آمد و مانند مستان بیآنکه کسی را بیازارد عنان برگرداند و بازگشت. سهراب گفت: اگر او از تورانیان کسی را نیازرد، من بسیار کس از ایرانیان را به خاک و خون کشاندم، با آن پهلوانِ دلیر نبرد کردم و هر گونه سلاح رزم بهکار بردم، امّا پیروزی از هیچ سو دست نداد، فردا روزی بزرگ است و جنگی سهمگین در پیش دارم و از گردانِ ایران یکی را زنده نخواهم گذاشت.
صفحه ۳۳مطالب پیشنهادی
آوا در آینه
معرفی کوتاه کتاب کودک آوا در آینه نوشتهی فائزه دائمی
در دل کوهستان یخزده به دیدارم بیا!
مروری بر کتاب قلمرو رؤیایی سپید نوشتهی یاسوناری کاواباتا
آزادی به رنگ آتش
مروری بر کتاب محاکمهی ژان دارک در روان نوشتهی برتولت برشت
کتاب های پیشنهادی