
وسط یکی از بستهها اسکناسها را بریده بودند و فرستندهای که در دل بستهی اسکناس جاسازی شده بود از یک فندک زیپو کوچکتر بود. ماس دستگاه را برداشت و با دست وزنش کرد. بعد آن را توی کشو گذاشت و اسکناسهای بریده را به دستشویی برد و در توالت ریخت و سیفون را کشید. چند اسکناس سالم آن دسته را تا کرد و در جیبش گذاشت. باقی بستهها را در چمدان چید و چمدان را روی صندلی گذاشت و نشست و نگاهش کرد. به خیلی چیزها فکر کرد، اما مهمترین چیزی که به ذهنش رسید این بود که بالاخره شانس به او رو آورده است.
صفحه 100
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی