کتاب بیگانه | نشر نگاه

نویسنده: آلبر کامو

وقتی که بیدار شدم، ماری رفته بود. به من گفته بود که باید پیش عمه‌اش برود. به خاطرم رسید که امروز یکشنبه است و این کسلم کرد. یکشنبه را دوست ندارم. آنگاه، غلتی توی رختخوابم زدم. در بالش بوی نمکی را که زلف‌های «ماری» باقی گذاشته بود جستجو کردم و تا ساعت ده خوابیدم. بعد همان‌طور که دراز کشیده بودم، تا ظهر سیگار کشیدم. ناهار را نمی‌خواستم بنا به عادت پیش «سلست» بخورم زیرا محققا سوال‌پیچم می‌کردند و من این را دوست نداشتم. چند تخم‌مرغ پختم و در همان ظرف بی‌نان خوردم، زیرا دیگر نان در خانه نداشتم و نمی‌خواستم برای خریدن آن پایین بروم.

صفحه ۴۹

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب بیگانه | نشر نگاه

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

هرکسی قصه‌ی خودش

مروری بر کتاب بیا با هم در ایرلند برقصیم نوشته‌ی لئو تولستوی

عشق و فداکاری

مروری بر کتاب کارگران دریا نوشته‌ی ویکتور هوگو

سه‌شنبه‌های ناب

مروری بر کتاب سه‌ شنبه‌ها با موری نوشته‌ی میچ آلبوم

کتاب های پیشنهادی