کتاب باب اسرار

نویسنده: احمد میری

«جنگاوری که سرِ مِدوسا را به دست چپ دارد...»

آن طور نشد که می‌ترسیدم بشود. مرد ریش‌بلند و سراپا سیاهپوشِ کابوس‌هایم نبود که به استقبالمان آمد؛ آدمی بود شاد و سرحال، حدود چهل‌ساله با قدی متوسط که موهای سرش برق می‌زد، طوری که انگار با بريانتين شانه کرده بود. کت و شلواری شیک به تن داشت که رنگش مثل چشم‌هایش تیره بود. کت و شلوار باعث می‌شد قدش بلندتر به‌نظر برسد. جلو در دفتر بزرگش به پیشوازمان آمد. با صمیمیتی بیش از اندازه، طوری که انگار از قبل همدیگر را می‌شناخته‌ایم، لبخندزنان دستش را به طرفم گرفت.

«خوش اومده‌ین میس کارن. من ضیا هستم. ضیا کویو مجوزاده، رئیس هیئت‌مدیرة آیکونيون توریسم.»

صفحه ۸۷

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب باب اسرار

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

روز بدون پوشک

معرفی کتاب کودک روز بدون پوشک نوشته‌ی لیز فلچر

سکوت خود را به تو تقدیم می‌کنم

معرفی کتاب سکوت خود را به تو تقدیم می‌کنم، آخرین کتاب ماریو بارگاس یوسا

دوریس لسینگ، نویسنده‌‌‌ی دفتر یادداشت طلایی

دوریس لسینگ: مروری بر زندگی و آثار

کتاب های پیشنهادی