
بیشهزار
بهار شده است.
یک دفعه خیلی گرم شده است.
امروز در کمد برادرم یک شلوارک دوچرخهسواری پیدا کردم. با یک تیشرت.
برای خودم ناهار بستهبندیشده حاضری درست کردم و یک بطری قدیمی را پر آب کردم. توپ را هم برداشتم.
بعد با دوچرخهام راهی بیشهزار شدم. الان توی بیشهزار هستم.
اینجا کاملا آرام است. یکی از روزهای وسط هفته است، پس کس دیگری این دور و اطراف نیست. همه سرکار هستند. یا در دانشگاه.
امیدوارم از آن لذت ببرند.
صفحه 51
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی