کتاب آذر، ماه آخر پاییز
نویسنده: ابراهیم گلستان
مگر خیال دیگر مرا ول میکرد؟ چرا چنین کرده بودم؟ آیا بد کرده بودم؟ من پیش خود فکر کرده بودم ناراحت خواهد شد؛ شاید خجالت بکشد؛ شاید پکر شود. من نخواسته بودم در این شب آخر به یاد خودشان بیافتد. نه! من نمیخواستم قدرت تصمیم و جنبش او، از تأثر و رقت، سست شود. هم من و هم خودش میدانستیم که وظیفة سختی را بر دوش گرفته است. من میخواستم که از شور او هیچ کاسته نشود. من فکر میکردم که اگر پاکت را به دستش بدهم، خجالت خواهد کشید یا ناراحت خواهد شد. اوه! این پاکت مگر دیگر مرا ول میکرد. مگر از پیش چشمم میرفت. مشق خطهای روی آن مثل کرم داشتند در مغز من میلولیدند. و من نمیدانستم که اصلاً، هرگز، مرا رها خواهند کرد؟ چرا چنین کرده بودم؟ آیا گناه کرده بودم؟
- نام کتاب: آذر، ماه آخر پاییز
- ناشر : بازتاب نگار
- تعداد صفحات: 146
- شابک: 9788223203
- شماره چاپ: 4
- سال چاپ: 1388
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان کوتاه فارسی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی

آذر ماه آخر پاییز، فیلمی مکتوب
مروری بر کتاب آذر، ماه آخر پاییز نوشتهی ابراهیم گلستان

و از عشق هیچ نمیدانستم
مروری بر کتاب شنل پاره نوشتهی نینا بربروا

ناصر خسرو در آبادان
مروری بر کتاب برخوردها در زمانه برخورد نوشتهی ابراهیم گلستان
کتاب های پیشنهادی















