کتاب آب انبار
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
صدای ممنون بود که شعر حافظ با آواز میخواند. نشسته بود بر سکوی جلو آبانبار. میانهی بازار. بازار آرام بود، بازاریان در کار خود بودند. خریداران چانه میزدند، به کالاها دست میزدند، نگاه میکردند، و میگذشتند. گاه میایستادند و دست در کیسه میکردند و سکه میدادند و چیزی میخریدند. صدای سقا در میان هیاهوی مردمان بود:«آب، آب گوارا، حلال، بنوش به یاد لب تشنگان.»
صفحه 65
پیشخان مهرماه 1404
کتاب های جدید مهر ۱۴۰۴
تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»
چگونه یک داستان کودکانه میتواند شکارچیان را به فکر فرو ببرد؟
معرفی کتاب کودک من یک گوزن بودم نوشتهی احمد اکبرپور