
زندگی در سوئد سفری بود که نهتنها من را با چالشهای متعددی روبهرو کرد، بلکه انسانِ دیگری از من ساخت. دشواریهای مهاجرت، چه در زندگی شخصی و چه در مسیر حرفهای، مرا سرسختتر و مقاومتر کرد. اما مهمتر از تمام این چالشها، نگاهم به زندگی بود که بهکلی تغییر کرد.
این تحول از دل زندگی روزمرهی سوئدیها آغاز شد، که برای من مثل یک کلاس درس بود، جایی که آرامش برایم شکل و معنای تازهای پیدا کرد. این ارامش نوعی تعادل پایدار بود که در عمق رفتارها، انتخابها و زیست روزمرهی سوئدیها جریان داشت؛ آرامش برای سوئدیها یعنی همواره همه چیز بهاندازه.
زیستِ سوئدیها در همتنیدهست با مفهوم «لاگوم». لاگوم تنها یک واژه نیست، یک فلسفه، یک هنر، یک فرهنگ، و یک سبک زندگیست. واژهای که شاید ترجمهی دقیقی نداشته باشد، اما مفهوم آن در هر زبانی روشن است: نه کم، نه زیاد؛ بلکه به اندازه. لاگوم در تمامی ابعاد زندگی سوئدیها جریان دارد—از خانه و شیوهی کار کردن گرفته تا روابط اجتماعی، غذا خوردن، و حتی میزان صحبت کردن. در این فلسفه، خبری از افراط و تفریط نیست، و شاید مهمتر از همه، مقایسه و رقابت نیز در آن جایگاهی ندارد.
من بهتدریج آموختم که اعتدال – یا همان میانهروی – چگونه صلح درونی و اجتماعی را رقم میزند. در جامعهای که از جلوهگری و تظاهر فاصله بگیرد، مقایسه و سنجش دیگران بهتدریج رنگ میبازد و جای خود را به پذیرش و آرامش میدهد. لاگوم فضایی را فراهم میکند که افراد بدون فشار رقابت، بدون ترس از قضاوت، در کنار هم بدون حسادت و حسرت زندگی کنند. نتیجهی این تفکر، جامعهای است که آرامش فردی از دل آرامش جمعی شکوفا میشود. لاگوم فلسفهای ساده اما با دستاوردی عظیم و چشمگیر است: آرامش فردی و جمعی.
لاگوم به من آموخت که «نداشتن» گاهی خودِ آزادی است، و «موفقیتهای فردی» میتوانند به فرسودگی و ملال بیانجامند. لاگوم یعنی تعادل؛ و یک زندگی متعادل، یعنی یک زندگی آسانتر و انسانیتر.
حالا دوست دارم این فلسفه را با شما نیز به اشتراک بگذارم. لاگوم را چگونه میتوان زندگی کرد؟ در فصل دوم پادکست آوانگارد، از تجربههای واقعی، از عادتها، و از جزئیات کوچک اما مهمی خواهم گفت که به درک بهتر این مفهوم کمک میکند. میخواهیم با هم لاگوم را در ایران زندگی کنیم.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.