در یک صبح بارانی اکتبر ۱۸۹۶ در مونیخ، جشنی بزرگ افتتاح شده است. همهی اهالی شهر از خانههایشان بیرون آمدهاند و به برنامههای این جشن پیوستهاند. نمایشهایی متفاوت در حال برگزاری است و در کنار خوراکیهای مخصوص، همگی از دیدن خرس و چرخوفلک و قطار هوایی هیجانزدهاند. آلبرت اینشتین جوان و خواهرش مایا مسئول نصب چراغها و نور پردازی این جشناند و زیرزیرکی حواسشان به برنامههاست! در کنار همهی اینها مهمانخانههای چوبیای ساخته شده که همیشه پر از مهمانهای شاد و صدای آوازهای پرقدرت طرفداران نوشیدنی و نان برتزل است.
کلبهی شاتنهامل از تمام کلبههای جشن بزرگتر و زیباتر است. شاتنهامل یک مهمانخانهدار ثروتمند و دقیق با ریشهای نارنجی نیز منتظر بود آلبرت اینشتین و مایا خواهرش کلبهاش را هرچه سریعتر چراغانی کنند و حتی یک ثانیه هم از ساعتی که او مقرر کرده دیرتر نشود! با این حال اصل داستان با همین مسئله آغاز میشود و شاتنهامل میگوید:«یعنیچی؟ دژدهای لعنتی! از شما خواشته بودم همهچیژ شر شاعت ۱۰ روشن شود اما شما مرا فریب دادید! وقتی انتهای شالن به شاعت مچیام نگاه کردم، شاعت ۱۰ و ۱ شانیه بود... یک شانیه هم یک شانیه است. به من الکی شاتنهامل نمیگویند...! این کار شما غیر قابل قبول اشت! به نظرم قشد فراری دادن مشتریهای من را دارید!»
همین میشود که آلبرت و خواهرش به دنبال پاسخ به اتفاق رخ داده راه میافتند و متوجه میشوند که مشکل از سرعت نور است! چرا که تا نور به چشم شاتنهامل که آخر کلبهای به آن بزرگی ایستاده برسد یک ثانیه طول میکشد!
این داستان با نکاتی علمی و بازگو کردن قوانین فیزیک همراه است و داستان آنقدر پیچیده میشود که سر از سفر در زمان در میآورد و مخاطب جذب نکات علمی و باور نکردنی داستان میشود.
تصاویر کتاب با وجود سبک خاص و منحصربهفرد خود به خوبی فرمولها و قوانین فیزیک را به زبان طنز و ساده به مخاطب نشان میدهد و کمی از سختی و سنگینی متن کم میکند.
در ادامهی داستان به کشف تأثیر جرم اجسام و شتاب آنها پرداخته میشود که برای آن دسته از مخاطبانی که به فیزیک و ریاضیات علاقهمندند بسیار جذاب خواهد بود. همچنین به نقش مؤثر آزمایشات در کشفیات علمی، حتی اگر موفقیتآمیز نباشد نیز اشاره شده است.
روشنگریهای آلبرت اینشتین از مجموعهی افلاطونهای جوان است که در هر کدام از کتابهای این مجموعه قهرمان اصلی همان دانشمند یا فیلسوفی است که کتاب سعی بر معرفی او دارد. این سبک از روایت علاوه بر اطلاعات مفید، ما را به جهان داستان میبرد و مخاطب کنار لذتبردن از خوانش داستان، شاهد آموختن نکاتی کلیدی است و همین به ارزش کتاب اضافه میکند.
علاوه بر همهی اطلاعات و دانشی که در پایان داستان دریافت میکنید قسمتی با عنوان«پینوشت» در انتهای کتاب قرار دارد که توضیحات اضافی را در یک صفحه گنجانده است و گویی تمام پاورقیها در یک صفحه با حروفی به اندازهی جملات کتاب قرار دارند.
بخشی از متن کتاب
آلبرت فریاد زد:«فکر میکنم شتاب، چرخوفلک را سنگینتر میکند.»
مغز قهرمان ما درست به اندازهی سرعت چرخوفلک میچرخید. با خود اندیشید:«این باورکردنی نیست...تمام اتفاقات طوری پیش میرود که انگار انرژیای که ما برای شتابدادن فراهم میکنیم به جرم تبدیل میشود... اما آیا جرم و انرژی دو جنبه از یک واقعیت مشابه نیستند؟ اگر ما E را انرژی و M را جرم در نظر بگیریم، میتوانیم تصور کنیم E با M رابطهی تناسب دارد. آنها نمیتوانند با هم برابر باشند زیرا این دو کمیت، واحد یکسانی ندارند؛ و طبق نظر نیوتون برای تبدیل یکی به دیگری باید مجذور سرعت را وارد کنیم. خب! پس این عامل باید در تمام موقعیتها ثابت باشد و طبق مشاهدات من و آنطور با آقای مایکلسون در چادر متوجه شدم، این مقدار ثابت سرعت نور است. اگر من آن را C بنامم نتیجه میگیرم انرژی وارده یعنی E با افزایش جرم یعنی M مرتبط است. »
همهی این محاسبات و معادلات در حالی به ذهن آلبرت اینشتین میرسد که در حال چرخیدن در هوا و روی تابهای زنجیری معلق است! او در هر شرایطی به مسائل به دید علمی نگاه میکند و این خود به تنهایی معرفی هوشمندانه از یک دانشمند است.
درباره مولفان کتاب
نویسندهی کتاب فردریک مورلوت در کودکی یک شعبدهباز بود و اکنون یک ریاضیدان است!
آن مارگو رمستاین هنرمند و تصویرگر فرانسوی است که آثارش در لوموند و سایر نشریات منتشر شده است. او دارای مدرک دکترا از دانشگاه پاریس-سوربن(پاریس چهارم) و دانشگاه کنت در کانتبری است.
از فرزانه باقری آتدرسی و پونه تویر سیاری مترجمان این مجموعه کتاب میتوانید «تئاتر کوچک هانا آرنت»، «شورش اپیکتتوس»، «سقراط عاشق است» و «لایبنیتس یا بهترین جهان ممکن» را از همین ناشر بخوانید.
مجموعهی افلاطونهای جوان دریچهای خلاقانه است به اندیشه و فلسفه و کمک میکند دنیای نوجوانان با تربیت تفکر انتقادی و استدلالی عمیقتر شود. در هر یک از جلدهای این مجموعه به دنیای یک متفکر بزرگ تاریخ سفر میکنید.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.