
«تنها تأسفش از اینه که یه جون بیشتر نداره که در راه مبارزه با استبداد فدا کنه.»
گروهی از جوانهای حزب سوسیال انقلابی در روسیه، برنامهای مبنی بر ترور شخصیتی بهنام «کنیاز» را دارند. این شخصیت عموی تزار روسیه است و این گروه سوسیال نابود کردن این شخص را نابودی استبداد میدانند و برای آن برنامهریزی کردهاند. این اتفاقات در خانهای رخ میدهد. دورا، گویا تنها دختر جمع است که بهصورت یک بازیگر خود را جا زده، ایوان که او را یانک مینامند مسئول انجام عملیات ترور کنیاز، مردی شاعر و دارای نگاهی نسبتاً رمانتیک است و ارتباطش با دورا فراتر از ارتباط سیاسی بهنظر میرسد. بوریا آننکوف بهنوعی رهبر گروه تلقی میشود، عضو دیگری بهنام وینوف هم در این گروهک جای دارد. نفر آخری که نمایشنامه با ورود او آغاز میشود استپان است که به تازگی از زندان خود را این افراد رسانده و قرار است کمکدستِ دورا باشد. نگاه او به مسائل با نگاه یانک کاملاً متفاوت است و این منجر به بروز درگیریهایی میان آنها میشود.
بررسی نمایشنامه صالحان
پردههای یکم و دوم
پردهی اول پس از مکالمات فراوان شخصیتها دربارهی آرمانهای انقلابیشان و برنامهریزیهایشان برای ترور کنیاز به پایان میرسد. در پردهی دوم افراد همگی در موقعیتهای تصویبشدهشان قرار دارند اما کمکم متوجه میشوند چیزی درست پیش نمیرود. بسیار زود متوجه میشوند یانک که مسئولیت ترور کنیاز را برعهده داشته، به دلیلی بمب را پرتاب نکرده. یانک میآید و اعضای گروه دور هم جمع میشوند. او توضیح میدهد که هنگامی که آمادهی پرتاب بمب به سمت کنیاز بوده متوجه میشود خواهرزادههای او نیز همراه او در کالسکه هستند. به همین دلیل یانک بمب را پرتاب نکرده و عملیات را منحل کرده. باقی پرده به بحث میان استپان و یانک دربارهی درست یا نادرست بودن این اقدام میگذرد.
استپان معتقد است هرکاری برای انجام ماموریتهای مربوط به انقلاب مجاز است و شرف را در هنگامهی انقلاب امری زاید میداند. البته همه با رویکرد تند و افراطی او مخالفت میکنند اما او همچنان با حرارت به جر و بحث با یانک ادامه میدهد. با پادرمیانی آلکسی و بوریا بحث متوقف میشود و افراد شروع به آمادگی مجدد برای انجام عملیات در دو روز دیگر میشوند.
پردهی سوم و چهارم
در شروع پردهی بعد اندکی به انجام مجدد عملیات باقی مانده. در این زمان اندک آلکسی، که از استراحت عاجز شده و توان سابق را ندارد از بوریا میخواهد تا با او گفتگویی خصوصی داشته باشد. در این گفتگو آلکسی از بوریا درخواست میکند او را به واحد دیگری از سازمان منتقل کند و او فوراً گروه را ترک کند چرا که دیگر توان ماندن و تحمل این نوع از مبارزه را به خودش نمیبیند. بوریا پس از لحظاتی میپذیرد و آلکسی بدون خداحافظی از دیگران میرود. در ادامهی پرده گفتگوی عاشقانه میان دورا و یانک را شاهد هستیم. گفتگویی میان دو معشوق که عشقشان با سیاست گره خورده و سیاست همواره مسیر عاشقی کردن را برایشان دشوار و محو کرده. در نهایت با نزدیک شدن زمان عملیات مکالمه را به پایان میرسانند و همهی افراد در جای خود مستقر میشوند. دورا و استپان از دور ناظر عملیات هستند. تا جایی که صدای انفجار بمب یانک را میشنوند و پرده با اشکهای شادی دورا از ترور کنیاز به پایان میرسد. پردهی چهارم شروع میشود. یانک در زندان است. در شروع پرده با نگهبان و زندانی دیگری حاضر در صحنه است و گفتگوهایی نیمه فلسفی دربارهی آدمکشی و عدالت میکنند تا جایی که یانک درمییابد این زندانیِ آدمکش جلادِ اوست و برای نزدیک شدن آزادی خودش، تن به اعدام کردن دیگران داده است. در ادامهی پرده افسر پلیس آراستهای بهنام اسکوراتوف وارد سلول یانک میشود و شروع به صحبت با او میکند. اسکوراتوف تمام تلاشش بر این است که از یانک اعتراف بگیرد و به او وعدهی عفو میدهد درحالی که یانک از ایدهی دریافت عفو از حکومت را به منزلهی بر باد رفتن آرمانهایش و خیانت به برادرانش میداند و نمیخواهد زیر بار این مسئله برود.
اسکوراتوف در نهایت میرود و پیش از رفتن به یانک خبر میدهد که ملاقاتی دارد و ولیکایا، همسر کنیاز، به دیدار او آمده. یانک از ملاقات با او امتناع میکند اما در نهایت مخالفتش بدون سرانجام میماند و او وادار به مکالمه با ولیکایا میشود. ولیکایا، همسر کنیاز، شروع به مکالمه با یانک میکند و تلاش میکند با تحتتاثیر قرار دادن عواطف و احساسات او، او را وادار به اعتراف و تغییر عقایدش کند. مکالمهی میان ولیکایا و یانک مکالمهای عاطفی-فلسفی است. پس از مکالمهی ولیکایا و یانک، اسکوراتوف داخل شد و مجدداً با یانک شروع به صحبت کرد و تهدید نهاییاش را رو کرد. او گفت مکالمات یانک با ولیکایا را منتشر خواهند کرد و در انتهای آن خواهند نوشت که یانک اظهار ندامت کرده تا به این شکل برادرانش فکر کنند او به آنها خیانت کرده است. در آخرین صحنه اسکوراتوف به یانک پیشنهاد میدهد که برای جلوگیری از انتشار این خبر اعتراف و اظهار ندامت کند.
پردهی پنجم
پردهی پنجم و آخر در روز اعدام یانک اتفاق میافتد. این پرده هیجان پردههای قبل را ندارد و بیشتر حول محور تأثیرات اعمال یانک و مبارزات آزادیخواهانه بر اعضای گروه میگذرد. دورا پیشاپیش در عزای معشوقش نشسته و آلکسی که قبلتر جمع را ترک کرده بود تحتتأثیر صحبتها و اعمال یانک برای پر کردن جای خالی او نزد دیگران بازگشت. استپان و آلکسی موفق شدند با ملاقات یکی از افرادی که در هنگامهی اعدام یانک در آن محل حاضر بوده جزئیات دقایق آخر زندگی و نحوهی مرگش را بدست بیاورند. در این میان بوریا در تلاش برای آرام کردن دورا گفتگوهای مجددی را با وی ادامه میدهد و در طی این مکالمات هر دو (غالباً دورا) دربارهی تغییراتی که مبارزاتشان در درونشان بوجود آورده صحبت کردند و از عشقها و زندگیهای از دسترفتهشان حرف زدند. هنگامی که استپان و آلکسی با اطلاعات برگشتند دورا با اصرار فراوان آنها را وادار کرد تا تمام جزئیاتی که از مرگ یانک شنیده بودند را در اختیار او قرار دهند و او هر لحظه بیشتر فرو میپاشید اما همچنان اصرار به شنیدن داشت چرا که از یانک حدأقل مرگش را برای خودش میخواست. پس از اتمام مکالمات، دورا از بوریا که رهبر گروه بود درخواست میکند اجازه دهد او فرد بعدیای باشد که بمب میاندازد. بوریا در ابتدا میگوید که زنان در خط مقدم نیستند اما دورا اشاره میکند که دیگر در خودش نشانهای از زن بودن نمییابد. بوریا از استپان که تا پیش از این قرار بود بمب بعدی را بیندازد میپرسد و استپان موافقتش را اعلام میکند چرا که دیگر میان خودش و دورا تفاوتی نمیبیند.
زنانگی و شاعرانگی در زمانۀ انقلاب
مسائل و درونمایهها اصلی نمایشنامه انقلاب، اخلاقیات، تلاقی عشق و سیاست و پایداری بر سر آرمان ها و عقاید بود. اما دو ستون مجزا از مباحث سیاسی که در نمایشنامه خود را نشان میدادند یکی شخصیت شاعرپیشۀ یانک و در عین حال پایندی کامل او به اهداف و آرمانیهای سیاسیاش بود و دیگری حضور دورا بهعنوان تنها زن در گروه عملیاتی تروریستی و انقلابی که بهنوعی نمایشگر جسارت زنانه بود. درگیری عاطفی یانک و دورا به مخاطب نشان میداد که میتوان همزمان زن بود و جنگجو بود و عاشق بود اما در نهایت میان زنانگی و عشق در آخر نمایشنامه تمام آنچه برای دورا از یانک باقی مانده بود مرگش بود و دیگری به اوج رسیدن میل به حضور در خط مقدم. پس از مرگ یانک او دیگر هیچ نشانهای از زنانگی در خودش نمییافت. با اینکه یانک و دورا هر دو تماماً عاشق یکدیگر بودند روحیهی انقلابی و آرمانهای سیاسی هردویشان به آنها اجازه نمیداد که به خودشان حق بدهند تا حتی یک قسمت از زندگی مردم عادی مثل معاشقه را داشته باشند. چرا که همگی کسانی که در سر فکر انقلاب و عملکرد مستقیم سیاسی را میپرورانند اولین چیزی که در بهای این حضور فعال میپرازند زندگی عادیشان است. چرا که در نهایت از دید آنها همهکس و همهچیز باید وقف هدفی بزرگ شوند و این رسالت وجودی انقلابیون است.
صالحان برای چه کسانی مناسب است؟
برای افرادی که به نثر کامو علاقهمند هستند این کتاب انتخاب بسیار مناسبی است چرا که موقعیت پردازی بسیار درخشانی در نمایشنامه غالب است که خواننده را وادار میکند خودش را – بهویژه وجدانش را- بهجای تکتک شخصیتها تصور کند و تعامل و مواجههای نزدیک با متن و سیر داستانی داشته باشد. افرادی که به ادبیات سیاسی-انقلابی یا فضای انقلابی روسیه علاقهمند باشند از مطالعهی این نمایشنامه لذت خواهند برد.
نگاهی به زندگی آلبر کامو
آلبر کامو (۱۹۶۰–۱۹۱۳۰)، نویسنده، فیلسوف و نمایشنامهنویس فرانسوی-الجزایری بود که با مفاهیمی چون پوچی، آزادی و شورش در ادبیات و فلسفهی قرن بیستم جایگاه ویژهای یافت. او با رمانهایی چون بیگانه، طاعون، سقوط و مقالهی فلسفی افسانهی سیزیف به بررسی وضعیت انسان در جهانی بیمعنا پرداخت. نمایشنامههایی چون کالیگولا و سوءتفاهم نیز جلوههایی از دغدغههای فلسفی او هستند. کامو در سال ۱۹۵۷ نوبل ادبیات گرفت و سه سال بعد در تصادفی ناگهانی درگذشت. رمان ناتمام آدم اول پس از مرگش منتشر شد.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.