همه چیز ممنوع!

مروری بر نمایشنامه تمام نخ نوشته‌ی شل سیلوراستاین

سپهر صانعی

یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲

(2 نفر) 5.0

شل سیلوراستاین

همیشه دوست داریم در جاهایی سرک بکشیم که نباید، به چیزهایی دست بزنیم که ممنوع‌اند، چیزهای ندانستنی را بدانیم و کارهای نکردنی را بکنیم! چرا؟ نمی‌دانیم. شل سیلوراستاین هم نمی‌داند؛ اما خوب بلد است درباره‌ی میل‌های ممنوع‌شده‌ی آدمیزاد و آرزوهای پنهانیِ او حرف بزند. «تمام نخ، شانزده قطعه‌ی مفرح برای آدم‌بزرگ‌های وقیح» مجموعه‌ نمایش‌نامه‌های کوتاه شل سیلوراستاین است که بهرنگ رجبی آن‌ها را جمع‌آوری کرده است و آن‌هایی که ترجمه‌شدنی بوده‌اند را -با زبانی بسیار نزدیک به خود شل سیلوراستاین- ترجمه کرده است. نمایش‌نامه‌های این مجموعه را نمی‌توان با کارهای هیچ نمایش‌نامه‌نویس دیگری مقایسه کرد؛ چرا که مانند زنگ تفریحی در تاریخ ادبیات نمایشی‌اند. نمایش‌هایی عجیب و غریب، درست به اندازه‌ی شعرها و طراحی‌ها و باقی کارهای دیگرش. نمایش‌هایی که شوخی‌شوخی یقه‌ی خواننده را می‌گیرند؛ اما او را جدی‌جدی به زمین می‌زنند. به قول مترجم:

«نمایش‌نامه‌هایش با زبانی تیز و گزنده از همان اول همه‌ی انتظارات و پیش‌بینی‌های مخاطب را دودِ هوا می‌کنند و با سرعت و به‌یک‌باره می‌کِشندش به دلِ تجربه‌ای غریب و ناآشنا. بارقه‌هایی‌اند از دیدِ شگفتش به زندگی، جلوه‌هایی جذاب از ذهنِ طنزپردازِ یکه‌اش.»[1]

تمام این نمایش‌ها تک‌پرده‌ای هستند. به این معنا که همه‌ی اتفاقات در یک موقعیت رخ می‌دهند و صحنه و یا زمان نمایش عوض نمی‌شود. این ویژگی آن‌ها را برای اجراهای جمع و جور مناسب کرده است. موقعیت‌های آن‌ها، ممتازترین ویژگی آن‌هااند. موقعیت‌هایی که توسط اکثر ما به شکل‌هایی دیگر تجربه شده‌اند؛ اما حالا در غالب این نمایش‌نامه‌ها جلوه‌ای دیگر و ناواقع‌گرا به خود گرفته‌اند و با استفاده از شگرد اغراق، دید ما را نسبت به موضوع گسترده‌تر می‌کنند. به عنوان مثال در نمایش‌ «به این حیوان غذا ندهید» مردی را می‌بینیم که با مونولوگی طولانی، اصرار دارد تا درون جعبه‌ی مرد بغل‌دستی‌اش در پارک را ببیند (مردی که هیچ توجهی به او ندارد و هر از گاه نگاهی شماتت‌آمیز به او می‌اندازد). اصرارِ فراوان این شخصیت ما را به یاد رفتارهای کودکی‌مان می‌اندازد. رفتارهایی از سر لجاجت و کنجکاوی و سادگی، که در این نمایش در بدن فردی بزرگسال مشاهده می‌شود و همین عدم تطبیق رفتار و سن است که کاریکاتوری خنده‌دار اما عمیق برای خواننده - و یا بیننده- ایجاد می‌کند. در نمایش «ژستن ممنوع» فردی را می‌بینیم که می‌خواهد از معنای کلمه‌ی «ژستن» سر در بیاورد؛ کلمه‌ای که به گفته‌ی بازیگرِ دیگر معنایی ممنوعه دارد. آدمِ اول به تمام شگردها دست می‌اندازد تا از معنای این کلمه با خبر شود، نبردی بی‌حاصل که ما را به یاد رفتارهای نه چندان بالغانه‌مان در قبال دیگران می‌اندازد. در نمایش «قایق نجات دارد غرق می‌شود» زنی را می‌بینیم که شوهرش را مجبور می‌کند بین او و مادرش یکی را انتخاب کند؛ موقعیتی که از شوخی و بازی‌ای کودکانه شروع می‌شود و به فاجعه‌ای بحرانی ختم می‌شود. موقعیتی که ما را به یاد حسادت‌های کودکانه می‌اندازد؛ حسادت‌هایی که در عمق وجود همه‌مان نهادینه شده است؛ اما هیچ‌گاه به آن اجازه‌ی ظاهر شدن نمی‌دهیم و به جایش همان نیرو را در اشکال دیگر وارد روابط‌مان می‌کنیم. روراستیِ کاریکاتورهای شل سیلوراستاین، موجب کند و کاوی روان‌شناسانه است و خواننده را به جست و جو در اعماق خودش فرا می‌خواند. بستر ساده و مفرح نمایش‌ها، به ما اجازه می‌دهد تا ایده‌ی نمایش را مانند اسب تروا وارد ذهن خود کنیم و هنگامی که به کودکانه بودن و کمدی بودنش پی بردیم، شباهت‌هایی میان این کمدی و رفتارهای غیرکمدی خود بیابیم و الگوهایی را شناسایی کنیم که به خودشناسی منجر می‌شوند.

علاوه‌براین‌ها، یکی دیگر از ویژگی‌های منحصر به فرد این نمایش‌ها گره‌گشایی‌های غیرمنتظره و غیرقابل پیش‌بینی‌اش است که با منطقی منحصر به هر قطعه‌ی نمایشی بر سر خواننده نازل می‌شود و ضربه‌ای کاری پای چشم خواننده برجای می‌گذارد.

زبان و طنز شل سیلوراستاین، زبان و طنزی بی‌نظیر است؛ زبانی که فقط از او برمی‌آید و طنزی که لحظه‌ای خواننده را به حال خود رها نمی‌کند. اگر با کارهای او در قلمرو ادبیات کودک آشنا باشیم، می‌توانیم قرابتی میان این نمایش‌ها و جنس کمدیِ او با آن آثار پیدا کنیم. کمدی‌ای که از نابه‌جایی ابژه‌ها ایجاد می‌شود؛ کرگدنی که به شی‌ای خانگی تبدیل شده است (کسی یه کرگدن ارزون نمی‌خواد؟)، زرافه‌ای که به دنبال خرت و پرت‌های مختلف در شهر رکاب می‌زند (یک زرافه و نصفی)، شیری که عاشق مارشمالو و تیراندازی است (لافکادیو). همانطور که در این مثال‌ها می‌بینیم، تمام داستان‌ها سعی دارند چیزی را در جایی که مخصوص آن نیست به زور بچپانند و نتیجه هم چیز غیر قابل پیش‌بینی‌ای نیست؛ تصویری کاریکاتوروار، از موجودی -بخوانید انسانی- که سعی دارد به اهداف نه چندان واقع‌گرایانه‌اش برسد؛ پافشاری کودکانه ما بزرگ‌سال‌های لجوج و گه‌گاه وقیح!


[1]- سیلوراستاین، شل، تمام نخ، شانزده قطعه‌ی مفرح برای آدم‌بزرگ‌های وقیح، ترجمه‌ی بهرنگ رجبی، تهران، نشر چشمه، ۱۳۹۵، ۷

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

سیب مهربانی

سیب مهربانی

مروری بر کتاب‌ کودک درخت بخشنده نوشته‌ی شل سیلور استاین

رویین‌تنیِ دیجیتال

رویین‌تنیِ دیجیتال

مروری بر نمایشنامه‌ی موبایل مرد مرده نوشته‌ی سارا رول

عدالت در ساحت انتقام

عدالت در ساحت انتقام

مروری بر کتاب مرگ و دختر جوان نوشته‌ی آریل دورفمان

کتاب های پیشنهادی