واقعا چقدر غیرقابل‌تحمل بود!
بخشی از کتاب «حرمسرای قذافی» اثر آنیک كوژان قذافی آن زن‌ها را جلو می‌انداخت تا توجه عمومی را به خودش جلب کند و سیمای عمومی‌اش را به‌عنوان حامی زنان ارتقا ببخشد، اما این کارش چیزی نبود جز تزویر...زندگی‌نامه و خاطرات
سیاست
زنان
اجازه می فرمائید گاهی خواب شما را ببینم
برگرفته از کتاب "اجازه می فرمائید گاهی خواب شما را ببینم" نو... پنجشنبه 14 اسفند ساعت 11 صبح من عاشق شدم. هوا ابری بود و همه‌ی باران‌های عالم سر من می‌ریخت. گفتن از آن روزی که عاشق شدم چه خوب است. مثل این است که ر...داستان
مثل خون در رگ‌های من
کتاب مثل خون در رگ‌های من نوشته احمد شاملو متن کتاب مثل خون در رگ های من هرچه بیشتر می‌بینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر می‌شود. دیروز چند لحظه‌ی کوتاه بیشتر ندیدمت. تمام سرشب، تنها و بی‌هدف در خیا...زندگی‌نامه و خاطرات
عاشقانه
«نمی‌دانم چرا اما این دستمال را هیچ‌وقت به خانه نبرده بود»
بخشی از کتاب «موزه معصومیت» اثر اورهان پاموک در دنیا فقط یک نفر بود که باید می‌دیدمش و در آغوش می‌گرفتمش. تنها مرکز زندگی من حالا در جایی دیگر بود و من بی‌خود و بی‌جهت خودم را سرگرم کرده بودم و ب...ادبیات
داستان
رمان
