
پیرمرد و دریا (The Old Man and the Sea) یک رمان کوتاه (Novella) اثر ارنست همینگوی، نویسنده برجسته آمریکایی است که در تاریخ اول سپتامبر ۱۹۵۲ منتشر شد. این اثر، آخرین کار داستانی مهمی بود که همینگوی در طول حیات خود آن را به چاپ رساند و به سرعت نه تنها در آمریکا، بلکه در سطح جهانی مورد توجه و تحسین قرار گرفت.
کتاب پیرمرد و دریا بلافاصله پس از انتشار، تحسینهای گستردهای را برانگیخت و اعتبار ادبی همینگوی را پس از چندین سال کمکاری مجدداً تثبیت کرد. پیرمرد و دریا در سال ۱۹۵۳ برنده جایزه پولیتزر در بخش داستان شد. بالاترین سطح به رسمیت شناخته شدن جهانی این شاهکار در سال ۱۹۵۴ رخ داد؛ زمانی که آکادمی سوئد هنگام اهدای جایزه نوبل ادبیات به ارنست همینگوی، بهطور خاص از این اثر نام برد و آن را نشانهای از «استادی نیرومند و سبکساز در هنر روایت مدرن» دانست. این اثر به دلیل جایگاهش در تاریخ ادبیات جهان و نقشش در دریافت جایزه نوبل برای نویسندهاش، اهمیت ویژهای دارد و یکی از مهمترین نمونههای سبک مینیمالیستی در داستاننویسی به شمار میآید.در این نوشته مروری خواهم داشت بر کتاب پیرمرد و دریا و همچنین نگاهی به ترجمه های فارسی کتاب پیرمرد و دریا و به دنبال پاسخ این پرسش خواهیم بود که بهترین ترجمه کتاب پیرمرد و دریا کدام است؟
مرور داستان و اتفاقات کلیدی کتاب پیرمرد و دریا
«پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلفاستریم ماهی میگرفت و حالا هشتاد و چهار روز بود که هیچ ماهی نگرفته بود.»
این، اولین جمله و اولین قلابیست که آقای همینگوی، در کتاب پیرمرد و دریا برای شکار خواننده پرتاب کرده است.
کتاب پیرمرد و دریا داستان مبارزهی ماهیگیری باتجربه به نام سانتیاگو است برای شکار بزرگترین ماهی زندگیاش. قهرمان این داستان برخلاف قهرمانهای معمول و گاه کلیشهای، پیرمردی ضعیف اما مصمم است که پس از هشتاد و چهار روز بداقبالی و دست خالی برگشتن به ساحل، تصمیم میگیرد برای روز هشتاد و پنجم به دورترین نقطهی خلیج کوبا برود؛ جایی که دست هیچ صیاد دیگری به آنجا نرسیده و یک ماهی بزرگ آنجا انتظارش را میکشد.
به نظر میرسد دیگر هیچکس به سانتیاگو امیدی ندارد؛ جز خودش و تنها شاگرد و دوستش، مانولین. همینگوی این باور پیرمرد به خود را که اصلیترین جوهر داستان است این چنین بیان میکند: «همه چیز پیرمرد کهنه بود، مگر چشمهایش و چشمهایش به رنگ دریا بود و شاد و شکستنخورده بود.»[1] و «امید و اطمینانش هرگز وانرفته بود، اما حالا امید و اطمینانش جان تازهای گرفت مانند وقتی که نسیم میآید.»[2]
سرانجام پیرمرد یکه و تنها راهی میدان مبارزه میشود. او عزم دورترین آبها را میکند؛ گویی الهامی غیبی و ایمانی قلبی به او اطمینان میدهد که چیزی آنجا انتظارش را میکشد. ابتدا چندباری برای شکار تلاش میکند اما بینتیجه است؛ نه این لحظهی موعودِ او نیست. چندی میگذرد تا آن لحظه فرامیرسد، بزرگترین ماهیای که یک صیاد ممکن است به عمر خود ببیند و شکار کند.
پیرمرد پس از چندین روز نبردِ طولانی، طاقتفرسا و جانکاه سرانجام پیروز میشود و بر ماهی غلبه میکند. شکار را به بدنهی قایقش متصل میکند و میخواهد به خانه بازگردد، میخواهد به بداقبالی خود خاتمه بدهد، باری دیگر احساس پیروزی کند و سرانجام یک خوابِ آرام؛ اما این پایانِ مبارزهی او نیست. زندگی، طبیعت، سرنوشت و یا هر چه بنامیمش، اغلب نیرویی قویتر و گاه بیرحم وجود دارد که فرصت چندانی به آدمی نمیدهد؛ گاه نمیتوان همه چیز را نجات داد. پیرمرد با تنی خسته و مجروح و ذهنی ساده اما روشن، باید ادامه بدهد و همین کار را میکند اما نتیجه چندان رویایی و خوش و شیرین نیست.
تنهایی، مبارزه، دوستی و شکست بنمایههای رمان
بنمایههای اصلی کتاب پیرمرد و دریا این داستان مشتمل بر چند محور مرکزی و اصلی است: تنهایی، دوستی، مبازره، شکست و پیروزی. سانتیاگو باید به تنهایی مبارزه کند. نویسنده با شگردی زیبا، تنهایی او را به ما نشان میدهد. او که درگذشته با پسرکی به ماهیگیری میرفته است، عادت به تنهایی ندارد و شروع میکند به بیان کردن فکرهایش، انگار که کسی در قایق همراهاش است و به حرفهایش گوش ميکند. درد و دل میکند و تمام رازها و ترسهایش را برای خواننده و برای دریا و برای تنهاییِ خودش برملا میسازد. ماهی بزرگ را برادر خودش میداند و گاهی دچار شک میشود که آیا شکار کردن او کار درستی است؟ و در سطحی دیگر این سوال را در ذهن خواننده ایجاد میکند که آیا مبارزه با جهان کار درستیست؟ پیرمرد به جواب نمیرسد؛ اما چیزی که حقیقت دارد این است که او اکنون در قایق است و باید این کار را انجام دهد.
او با وجود آنکه از پذیرفتن مانولین به عنوان همراه سر باز میزند _زیرا این مبارزهی اوست و نه هیچ کس دیگر_ در دریا بارها به یاد او میافتد و آرزو میکند که ای کاش همراهش بود و این خواهش نه از روی ناتوانی و نیاز به کمک که به سبب دوستی عمیقی است که میان آن دو وجود دارد. ارتباط پیرمرد با دریا _که به راستی آن را نیز باید یکی از شخصیتهای داستان همینگوی به حساب آورد_ ارتباطی دوگانه است. دریا لامار[3] اوست؛ برایش عزیز است و محبوب اما این محبوب بیوفا و بیاعتنا، روزهاست که سانتیاگوی پیر را از مواهب خود محروم کرده است. ارتباط پیرمرد با ماهی –همان که شکارش میکند_ نیز ارتباطی غریب است. به این دو نمونه توجه کنید: « بلند گفت: ماهی من خیلی دوستت دارم و بهت احترام میذارم ولی تا غروب امروز میکشمت»[4]و «فکر کرد کاش میتونستم به ماهی هم غذا بدم. اون برادر منه اما باید بکشمش و باید برای این کار قوی باشم».[5]
ویژگی های اصلی کتاب پیرمرد و دریا
مبارزه شاید اصلیترین مسئله در پیرمرد و دریا است؛ مبارزهای که یک سرش ریشه در غریزه و کششِ نیرومند قدرت دارد و یک سرش در ناچاری؛ مبارزهی سانتیاگو گویی ترکیبی از هر دو است. او دلیرانه میجنگد و شاید چارهای جز این ندارد. اگر از دلیل او برای مبارزه کردن بپرسیم شاید بتوان گفت او نیازمند این پیروزی است، نامش، تنش و روحش تشنهی آن شُکوهِ غبارگرفته است. فعلِ او، خود دلیلِ خود است. او مهمتر از پیروزی، برای خودِ جنگیدن است که میجنگد و این برای سانتاگو دقیقا یعنی پیروزی و این را به روشنی میتوان از این کلام او دریافت:
«پیرمرد در دل خود گفت: ماهی تو داری مرا میکشی، اما حق هم داری. ای برادر! من تا به حال از تو بزرگتر وزیباتر و آرامتر و نجیبتر چیزی ندیدهام. بیا مرا بکش. هر که هر که را میکشد، بُکُشد.»[6]او یک جنگجوی واقعی است؛ حتی مرگ هم دیگر برایش دغدغه نیست، او تنها میخواهد یک بار دیگر باور کند که میتواند؛ این مهمترین دلیل و انگیزهی اوست از همین رو است که میگوید: «آدم را برای شکست نساختهاند. آدم ممکن است از بین برود ولی شکست نمیخورد[7]» و شکست نخوردن یعنی ایستادگی، نه شمارِ امتیازات در پایانِ بازی. «سانتیاگو با گرفتن ماهی به نوعی به واقعیتِ برترِ خود یا هستیِ فراتری (ترانساندانتال) دست یافته است.»[8]و اگرچه « ظاهرا در مصاف خود با طبیعت شکست می خورد و نمیتواند آگاهی یا عقل خود را از چنگ و دندان پاسداران طبیعت وحشی صحیح و سالم بهدر بَرَد، اما این شکست عین پیروزی است. .... شکست سانتیاگو پیروزی او است، زیرا که پیروزی او صورتی جز شکست نمیتواند داشته باشد.
تقارن ساختمانی داستان او چنین حکم میکند: سانتیاگو از همهی ماهیگیران دیگر دورتر میرود و صید او از همهی صیدها بزرگتر است. برندهی بازی او است؛ به همین دلیل باخت او هم ناگزیر است؛ زیرا که بازگشت او به سلامت از آن راه دور در دریای پُر از بمبکهای گرسنه ممکن نیست. برنده کسی است که به جای دور برود؛ اما هر کس به جای دور برود ناگزیر بازنده میشود. پس برنده همان بازنده است و بازنده همان برنده. سانتیاگو میداند که بمبکها نخواهند گذاشت که او ماهیاش را سالم به بندر برساند، اما چون ماهیگیر است چارهای جز این ندارد که تا آخرین نفس از ماهیِ خود دفاع کند، فقط وقتی از پا مینشیند که تمام توان و امکان خود را به کار برده است. او ماهیگیر است که از حدّ گذشته است؛ از جای دورتری میآید، پس معیار پیروزی و شکست او این نیست که از این راهِ دور چه آورده است؛ معیار این است که با مخاطرات این راه چگونه روبهرو شده است. او بازندهای است و در عین حال به همین دلیل برنده است؛ شکست خود را وقتی میپذیرد که به پیروزی کامل رسیده است.»[9]
یکی از ویژگیهای دیگر این داستان، قابلیت آن برای خوانشهای نمادین است. داستان را میتوان بازتاب زندگی طبقهی کارگر دانست و یا انسانِ نوعی که در جستوجوی مطلوب و مقصودی است و حتی میتوان آن را با مسیح و آدمِ ابوالبشر مرتبط دانست؛ اما در مجموع آنچه میتوان دربارهی تمام سطوح معنایی داستان گفت این است که «عنصرِ شریف و مثبت راهش بههیچوجه هموار نیست».[10]
با وجود حجم نسبتا کم کتاب، توصیفات بسیار دقیق و جزئی هستند. به نظر میرسد همینگوی افزایش کیفیت درونی متن را به طول و تفصیلهای بیمعنی و ملالآور ترجیح داده است؛ پیرمرد و دریا همانی است که باید باشد: یک داستان ساده، واقعی و عمیق.
نثر شعرگونه همینگوی در پیرمرد و دریا
یکی از مهمترین مسائل، زبان و نثر کتاب پیرمرد و دریا است. به طور کل دربارهی نثر همینگوی میتوان چنین گفت که او به درستی مرز باریک میان شعر (که مادهی اصلی آن کلام است) و داستان (که مادهی اصلی آن تجربهی انسانی است)[11]را دریافته و زبان را به عنوان ظرفِ انتقالِ تجربه در داستان به کار گرفته است و مهمتر از آن لزومِ جایگزین کردن ظرفهای ساده و کابردی به جای ظرفهای پرتکلف و تصنعِ دهههای پیشین را درک کرده و زبانی ساده، متین، پیراسته و فروتن را در آثار خود به کار گرفته است. در میانهی راهِ نویسندگی _در حد فاصل آثاری مانند وداع با اسلحه تا کتاب پیرمرد و دریا_ او خود از این مسیر منحرف میشود و پیرمرد و دریا در حکم بازگشت دوبارهی او به نثر برتر خود است. دریابندری این مسئله را چنین توضیح میدهد: «باید گفت که او پس از طی کردن یک دور تمام، باز از همان جایی سر در میآورد که حرکت خود را آغاز کرده بود؛ گیرم البته کنون در مرتبهی بالاتری قرار میگیرد و میخواهد به چیزی برسد که راستتر از راست باشد. روش او برای دستیافتن به این چیز باز همان روال پیراستن و تراشیدن است. .... این بازگشت به سادگی و پیراستگی در حقیقت پیبردن به آن اصلِ ظاهرا تعارضآمیز است که دستیافتن به معانی مرموز یا واقعیت فراتری جز از راهِ کاوشِ واقعیتِ عینی و آشکار و تلاش برای ترسیم آن به سادهترین و صادقانهترین وجهی که از دست نویسنده برمیآید میسر نیست و پیرمرد و دریا نتیجهی بهکاربستنِ یک چنین روشی است.»[12] همچنین حرفهی خبرنگاری به عنوان شغلی که همینگوی سالها به آن مشغول بود، بر نثر او تأثیر گذاشته است به شکلی که اغلب از جملاتی کوتاه و ساده اما گویا و عمیق بهره میگیرد.[13]
در پایان میتوان گفت کتاب پیرمرد و دریا داستانی است با رایحه گوشت ماهی و نمک و درباره آن چیزی حرف ميزند که پیرمرد را در شبهای سرد بیدار نگه ميدارد و باعث میشود تا یک دورِ دیگر، ریسماناش را دور شکار بپیچاند. چیزی که تسلای انسان است در مواجهه با تمام بلاهای جهان؛ و آن چیز امید است.
این کتاب جایزهی پولیتز و بانکالا را در سال 1953 کسب کرد و یکی از دلایل عمدهی اهدای جایزهی نوبل 1954 به ارنست همینگوی بود.
زندگی ماجراجویانهی نویسندهی پیرمرد و دریا
ارنست میلر همینگوی (Ernest Miller Hemingway) یکی از برجستهترین نویسندگان قرن بیستم و برندهی جایزه نوبل ادبیات (۱۹۵۴) است که سبک نگارشش تأثیر زیادی بر ادبیات مدرن گذاشت. او در ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ در اوک پارک ایالت ایلینوی آمریکا به دنیا آمد و از همان جوانی با علاقه به روزنامهنگاری و نویسندگی مسیر حرفهای خود را آغاز کرد.
همینگوی در جوانی خبرنگار بود و زندگی ماجراجویانهای برای خود انتخاب کرده بود. در جنگ جهانی اول، داوطلب خدمت در ارتش شد و با ۲۰۰ ترکش به خانه بازگشت و پس از آن در خط مقدم جبهههای جنگ داخلی اسپانیا به مبارزه پرداخت. علاوه بر اینها او عاشق شکار و مسافرت بود. برای تماشای شیرها به آفریقا سفر کرد، ماهیگیری می کرد و در نهایت قبل از این که با اسلحه دولولِ موردعلاقهاش خودکشی کند، کوبا را برای زندگی انتخاب کرد.
نثر همینگوی ساده، موجز و سرراست بود و به سبک تلهگرافی یا یخچال کوه یخ مشهور شد؛ سبکی که در آن معنای عمیق پشت جملات کوتاه و بیپیرایه پنهان است. رمانهای معروف او مانند وداع با اسلحه، زنگها برای که به صدا درمیآیند، پیرمرد و دریا و خورشید همچنان میدمد نهتنها شاهکارهای ادبیات قرن بیستم محسوب میشوند، بلکه تصویری زنده از امید، شکست، جنگ، عشق و مقاومت انسان ارائه میدهند.
امروز او نه فقط به عنوان یک نویسنده، بلکه به عنوان اسطورهای از سبک زندگی پرشور و نوشتاری تأثیرگذار شناخته میشود.
بهترین ترجمه کتاب پیرمرد و دریا کدام است؟
کتاب پیرمرد و دریا در ایران به دلیل شهرت جهانی و نثر به ظاهر ساده همینگوی، یکی از پرترجمهترین آثار ادبیات جهان محسوب میشود. شواهد نشان میدهد که این کتاب بیش از ده بار به فارسی برگردانده شده است. اولین ترجمههای کتاب پیر مرد و دریا به دهه ۱۳۳۰ شمسی بازمیگردد، مانند ترجمه یحیوی که در سال ۱۳۳۱ منتشر شد.
دلیل این کثرت ترجمه، چالشی است که در سبک همینگوی وجود دارد و اصطلاحاً به سهل و ممتنع شهرت یافته است. سادگی ظاهری زبان همینگوی، که عاری از واژگان دشوار یا ساختارهای پیچیده است، بسیاری از مترجمان را به طمع طبعآزمایی انداخته تا به سراغ آن بروند. با این حال، انتقال ایجاز، سادگی بیپیرایه و آن موسیقی منحصر به فرد که در اثر همراهی ظریف واژگان، نحو و معنی در متن اصلی ایجاد میشود، کاری بسیار ممتنع است. این امر ایجاب میکند که در زبان فارسی، متنی خلق شود که یکدست باشد و بوی ترجمه ندهد. پیش از ترجمه نجف دریابندری از کتاب پیرمرد و دریا، ترجمههایی وجود داشتند که به درستی سبک خاص همینگوی را درک نکرده بودند و صرفاً محتوای داستان را به فارسی نقل میکردند.
پس از انتشار ترجمه معیار دریابندری در سال ۱۳۶۳ ، که به اعتقاد بسیاری ختم کلام بود ، بازهم بازترجمهها ادامه یافتند. این روند نشاندهنده دو نکته است: اول، تلاش نسلهای جدید مترجمان برای ارائه نسخهای امروزی و در عین حال وفادار به متن اصلی و دوم، نیاز دائمی به برگردانی که بتواند ظرافتهای ساختاری همینگوی را به طور کامل در زبان فارسی معادلسازی کند.
ترجمه نجف دریابندری از کتاب پیرمرد و دریا
ترجمه نجف دریابندری، که در سال ۱۳۶۳ توسط نشر خوارزمی منتشر شد ، به عنوان معیار و مرجع اصلی این اثر در زبان فارسی شناخته میشود. بسیاری از صاحبنظران و خوانندگان، این ترجمه را محبوبترین و ماندگارترین نسخه فارسی میدانند و آن را نزدیکترین برگردان به اصل اثر قلمداد میکنند.
ویژگی اصلی ترجمه دریابندری، موفقیت او در بازسازی سبک همینگوی است. او توانسته ریتم و ایجاز همینگوی را به فارسی منتقل کند و از تلاشی برای شاعرانه کردن بیجا یا توضیحات اضافی خودداری کرده است. زبان دریابندری در این اثر روان، ساده و درعینحال اصیل است و به دلیل وفاداری به متن اصلی و لحن امروزی، بهترین گزینه برای آغاز مطالعه کتاب پیرمرد و دریا محسوب میشود.
پیرمرد و دریا | نشر خوارزمی
ترجمه احمد کساییپور از کتاب پیرمرد و دریا
احمد کساییپور، مترجم و ویراستار شناختهشده، نسخه خود از کتاب پیرمرد و دریا را از سوی انتشارات هرمس منتشر کرده است. کساییپور که شناخت خوبی از آثار همینگوی دارد، ترجمهای با نگاهی تازه و همراه با مقدمهای خواندنی ارائه داده است.
ترجمه کساییپور به دلیل دقت و ظرافت بالا، مورد تحسین قرار گرفته است. منتقدان معتقدند او به خوبی از عهده یک ترجمه شسته رفته، تمامعیار و بینقص برآمده و ما به ازای این اثر ارزشمند را در فارسی آفریده است. رویکرد او در این اثر، استفاده از زبان گفتاری فصیح و معاصر است که به سلیس بودن و سادگی نثر همینگوی در فارسی کمک شایانی کرده است.
در مقایسه با دریابندری، که بیشتر بر حفظ ریتم و حس اصیل همینگوی متمرکز بود، کساییپور با دقت یک ویراستار، به دنبال ارائه معادلهای ساختاری و متنی دقیقتر در زبان فارسی معاصر است. این ترجمه جایگزینی مدرن و بسیار دقیق را برای خوانندگانی ارائه میدهد که به دنبال ظرافتهای نحوی و معادلسازی زبان روزنامهنگارانه همینگوی هستند.
پیرمرد و دریا
ترجمه محمدتقی فرامرزی از کتاب پیرمرد و دریا
ترجمه محمدتقی فرامرزی توسط انتشارات نگاه منتشر شده و یکی دیگر از نسخههای متعددی است که در سالهای پس از ترجمه معیار دریابندری به بازار عرضه شد.
ترجمه فرامرزی، در کنار آثار دریابندری، کساییپور، و نازی عظیما، در بسیاری از مطالعات تطبیقی و مقایسهای مورد استناد قرار گرفته است. این حضور نشاندهنده جایگاه جدی این نسخه در تلاش مستمر مترجمان برای بازآفرینی شاهکار همینگوی است. فرامرزی سهم مهمی در تداوم حضور کتاب پیرمرد و دریا در ویترین کتابفروشیهای ایران داشته است چرا که مدتی است دیگر ترجمههای این کتاب در بازار کتاب ایران تجدید چاپ نشدهاند و این ترجمه خوب توانسته است ارتباط مخاطب فارسی زبان را همچنان با کتاب پیرمرد و دریا حفظ کند.
پیرمرد و دریا | نشر نگاه
[1]- همینگوی، 1385: 98
[2]- همینگوی،1385: 101
[3]- La mar و آن در زبان اسپانیایی نامی عاشقانه برای دریا است. (همینگوی، 1354: 25)
[4]- همینگوی، ارنست (1354) ، پیرمرد و دریا، ترجمهی نازی عظیما، تهران، امیرکبیر صفحهی 47
[5]- همینگوی، 1354، 51
[6]- همینگوی، 1385: 182
[7]- همینگوی، 1385: 195
[8]- همینگوی، 1385: 91
[9]-همینگوی، 1385: 92 و 93
[10]- همینگوی، 1385: 89
[11]- توجه کنید مسئله تفکیک متقن و یقینی این دو ماده از یکدیگر نیست. به یقین داستان از کلام و شعر از تجربهی انسانی خالی نیست اما اینجا مقصود بیستر توضیح کارکرد کلام در داستان است که نباید خودش اصل قرار بگیرد بلکه باید ابزار انتقال یک اصل باشد.
[12]- همینگوی، 1385: 87 و 88
[13]- به نظر میرسد اولین مواجههی همینگوی با این نثر به زمان حضورش در جنگ یونان و ترکیه بازمیگردد. این نثر را خبرنگاران تلگرافی مینامیدند و ساختار آن به این شکل بود که هر کلمهای که خواننده بتواند از متن استنباط کند، حذف میشود. همینگوی باور داشت که این نثر تلگرافی را میتوان در داستاننویسی نیز به کار گرفت. (رجوع شود به پیرمرد و دریا، ترجمهی نجف دریابندری، صفحات 12 و 13)
این کتاب خیلی ضعف های منطقی داره، مثلا اینکه وقتی که بخشی از ماهی خورده شد و سبک شد، چرا پیر مرد اون را داخل قایق نیاورد که حداقل ما بقی اش را بتونه ببره و بفروشه؟