
کتاب سورمه سرا
عزیز ایستاده و نگاهم میکند. سنگینی نگاهش من را به خودم میآورد، معذب میشوم. «چرا فکر میکنی مرده اگه زیر خاک آب ببینه جوونه میزنه و میاد بیرون؟» میخندد، چند قدم جلو میآید و مینشیند. نشیمنگاهش را میگذارد توی گودی که نشستن دفعه قبلش ایجاد کرده بود. میگوید: «خاک مادرهف همه چیز از دل خاک میاد بیرون. آب هم پدره، خاکی که آب ببینه آبستن میشه، هرچی تو دلش باشه میشه نطفه، جوونه میزنه و از خاک سر میکشه بیرون، میخواد ترب باشه، میخواد آدم باشه، هرچی باشه از دل خاک میکشه بیرون.» نگاهش میکنم، حرفم را توی دهان میچرخانم، مزه میکنم و میگویم: «قبل از اینکه بیای اشرف رو دیدم. از دل خاک جوونه زده بود و کشیده بود بیرون، شبیه یه درخت از میون قبرش شکفته بود.» میخندد، اول بیصدا اما کمکم صدای خندهاش بلند میشود.
صفحه 74


میلو، پنگوئنی که دلش برای گرما میتپید!
معرفی کتاب کودک پنگوئنی که سردش بود نوشته فیلیپ جوردانو

سفر به دنیای شیرینیپزی فرانسوی
بررسی کتاب: شیرینیپزی فرانسوی – دستورالعملها و تکنیکهای برتر از مدرسهی هنرهای آشپزی فراندی

وصیت صدوبیستویکساله
تاریخچه جایزه گنکور و نگاهی به برنده گنکور 2024 کمال داوود