کتاب شهر ممنوعه
نویسنده: ماگدا سابو
با اضافه شدن ویولا به خانواده، حلقهی آشنایان ما گستردهتر شد. تا آن وقت فقط با دوستانمان در تماس بودیم؛ حالا، با تمام محله آشنا شده بودیم، هرچند این آشنایی سطحی بود. امرنس صبح، نیمروز و سرشب سگ را راه میبرد، اما پیش میآمد که نیمروز گرفتار کاری نامنتظره میشد، و این وظیفه به گردن ما میافتاد. یا شوهرم این کار را میکرد با خودِ من، اما همیشه ویولا راه را نشان میداد. معمولاً اول قلادهاش را میکشید و به خانهی امرنس میرفت، و مجبور میشدیم او را تا پشت در ببریم تا مطمئن شود که امرنس آنجا مخفی نشده است. اما بینیاش خیلی زود به او میگفت که امرنس کلک نزده بود، واقعاً خانه نبود، و ما میتوانستیم ادامه بدهیم. گاهی خانه بود، اما گرفتار کاری که برای انجام آن کمک لازم نداشت. در این مواقع باید خجالتزده با سگ پشت در منتظر میماندیم تا نالهها و پنجه به در کشیدنهایش سرانجام امرنس را بیرون میکشید، درحالیکه زیر لب فحش میداد و به سگ دستور میداد که مزاحمش نشود.
- نام کتاب: شهر ممنوعه
- مترجم: فریبا ارجمند
- ناشر : قطره
- تعداد صفحات: 311
- شابک: 9786001199387
- شماره چاپ: 2
- سال چاپ: 1399
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان مجارستانی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
عدالت در ساحت انتقام
مروری بر کتاب مرگ و دختر جوان نوشتهی آریل دورفمان
دایی یوسف از تولد تا مرگ
مروری بر کتاب استالین نوشتهی سایمن سیبیگ مانتیفوری
بیگانه از وجود
مروری بر کتاب گیاهخوار نوشتهی هان کانگ
کتاب های پیشنهادی