کتاب مادمازل شنل

نویسنده: سی.دابلیو. گورتنر

چه دختری دلش نمی خواهد کسی نازش را بکشد و هوایش را داشته باشد؟

این جمله‌ای بود که مدام با خودم تکرار می‌کردم، وقتی بالزون مرا برای خداحافظی به مولان برد. بعد از آن کارهای طاقت‌فرسایی که در ویچی کرده بودم، حتی مولان برایم بهشت بود. اما سفر من به آنجا تنها برای خداحافظی از عمه‌هایم بود. کت‌ودامن مشکی کتاتی به تن داشتم. بالزون آنها را برایم خریده بود، چراکه تمام لباس‌های دیگرم را دور انداخته بودیم. من سنگین و موقر در سکوت نشسته بودم و بالزون به لوئیز اطمینان می‌داد که من با وجود او به چیزی نیاز نخواهم داشت.

صفحه 85

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب مادمازل شنل

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

قدم گذاشتن در مسیر عدالت اجتماعی

مروری بر زندگی و آثار جان اشتاین بک

زندگی دقیقا همان چیزی است که باید باشد

مروری بر کتاب زندگی مطابق خواسته‌ی تو پیش می‌رود نوشته‌ی امیرحسین خورشیدفر

پنهان در پستوی کلمات

مروری بر کتاب «نام‌ها و سایه‌ها» نوشته‌ی محمدرحیم اخوت

کتاب های پیشنهادی