کتاب شهری بر لبه آسمان
نویسنده: الیف شافاک
جهان در کنج اتاق، در حالی که فقط یک تکهپارچه بین او و قاتلان فاصله انداخته بود، از وحشت، نفسش درنمیآمد. با خودش گفت:« پس، الآن وقتشه. زندگیام اینجا به آخر میرسه.» با کلی دروغ و نیرنگ خودش را تا اینجا رسانده بود. عجیب آنکه بی هیچ اندوهی، به فانوسی فکر کرد که کنار دیوار باغ جا گذاشته بود و حالا داشت در وزش باد سوسو مسزد. وقتی به فیل و استادش اندیشید، اشک در چشمهایش حلقه زد. حالا، حتماً هردوشان در خوابی معصومانه بودند. بعد، ذهنش پر کشید بهسوی زنی که عاشقش بود. در حالی که آن زن و دیگران در امن و امان، داخل بسترهایشان خوابیده بودند، او بهخاطر حضور داشتن در مکانی ممنوعه و دیدن صحنهای ممنوعه، کشته میشد. همهاش بهخاطر کنجکاوی-این حس کنجکاوی افسارگسیخته و بیشرمانه که در تمام عمر، غیر از دردسر چیزی برایش نداشت. توی دل، فحش نثار خودش کرد. احتمالاً با خطی خوانا، روی سنگ قبرش مینوشتد:
اینجا مردی خفته است که فضولیاش کار دستش داد: یک فیلبان و یک شاگرد معمار. برای آمرزش روح جاهلش دعا کنید.
و افسوس که هیچ کس نبود که خط آخر قبرنبشته را اجرا کند.
صفحه 17
- نام کتاب: شهری بر لبه آسمان
- مترجم: رضا اسکندری آذر
- ناشر : نون
- تعداد صفحات: 460
- شابک: 9786006652117
- شماره چاپ: 2
- سال چاپ: 1398
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان آمریکایی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
کسی که مثل من است؛ اما من او نیستم
مرور «بیگانه» اثر «استیون کینگ»
مرد توی زیر زمین خانهام
برگرفته از کتاب "مرد توی زیر زمین خانهام" نوشتهی والتر موزلی، ترجمهی رضا اسکندری آذر، نشر هیرمند
تلاش برای برابری
الیف شافاک: مروری بر زندگی و آثار
کتاب های پیشنهادی