کتاب بهانه های مانوس
نویسنده: گروه نویسندگان
او در پی خلوتها بود. ولی باد به گوشش خُرههای احتضار میامد؛ اشکهای ژاله، که روی خاک میفتاد، یادآور آن چکههای سنگینتر بود. آفتاب، همهی شامگاهها، در ابرها خون میکرد؛ و هر شبی، در رؤیا، مادرکشی و پدرکشی ازنو بود.
صفحه ۴۷
مطالب پیشنهادی
«تازه راه افتاده بودم، پروست هنوز زنده بود.»
مروری بر کتاب خوشیها و روزها نوشتهی مارسل پروست
سیمای مرد هنرمند در سفر ادیسهوارش
مروری بر کتاب چهره مرد هنرمند در جوانی نوشتهی جیمز جویس
لحظهی پروستی
مروری بر کتاب در جستجوی زمان از دست رفته نوشتهی مارسل پروست
کتاب های پیشنهادی