کتاب سیذارتا

نویسنده: هرمان هسه

سیذارتا مدتی در جنگل به سر گردانی راه رفت. از شهر بسیار دور شده بود. این نکته که دیگر نمی‌تواند به شهر بازگردد برای وی کاملا روشن بود. و نیز می‌دانست که زندگانی سال‌های گذشته‌اش سراسر نکبت و نفرت بود. آن مرغ غزلخوان مرده بود. مرگ آن پرنده، آنچه را که وی در خواب دیده بود، مرگ مرغ دل خود او بود. سیذارتا به بازی «سانسارا» بسیار سرگرم شده بود. وی در نفرت و انزجاری که از هر طرف او را احاطه کرده بود، چون اسپنجی که آب را جمع کند غرق شده بود. وجود وی پر از انزجار، پر از بینوایی، پر از مرگ شده بود.

صفحه 94

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب سیذارتا

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

آذر ماه آخر پاییز، فیلمی مکتوب

مروری بر کتاب آذر، ماه آخر پاییز نوشته‌ی ابراهیم گلستان

در جست‌وجوی درمان رنج‌های روحی

هرمان هسه: مروری بر زندگی و آثار

پایان خاصی در کار نیست

مروری بر کتاب سوءتفاهم در مسکو نوشته‌ی سیمون دوبووار

کتاب های پیشنهادی