
کتاب نصف النهار خون یا سرخی غروب در غرب
نصفالنهار خون تحسینشدهترین کتاب کارمک مککارتی، یکی از صد رمان شاخص نود سال اخیر و سومین رمان برتر آمریکا در خلال سالهای ۱۹۸۵ تا ۲۰۱۰ به انتخاب منتقدان نیویورکتایمز است. داستانی است با ریتم آهنگین و شبیه به زبان کتاب مقدس و با شخصیتپردازیهای پیچیده و خاص. از پسرکی که در نوجوانی همانند خالق قصهاش از خانه میگریزد و تا آخر داستان که مردی چهل و پنجساله شده، حتی نامش برای خواننده فاش نمیشود تا سارقی اسبدزد با صورت داغخورده و گوشهای بُریده و یک تبهکار تبعیدی که رشتهای از گوشهای بُریدهی مقتولانش را به گردن آویخته. از دیوید براونِ باجسارت و دیوانگیِ منحصربهفردش تا کشیش سابق، تابین، که زین و تپانچه را به ردا و کتاب ترجیح داده است و درخشانتر و ترسناکتر از همه قاضی هولدن؛ تبهکاری دانشمند با حدود ۲۱۵ سانتیمتر قد و بدون کوچکترین اثری از مو در سراسر بدن، ولو مژه یا ابرو. هیولایی رنگپریده با مهارتی فوقبشری در هر کار. حقوقدانی که ویولن مینوازد، شکار میکند، با هر دو دست مینویسد، نقاشی میکشد و طرح میزند و از فقه، روانشناسی، الاهیات، نجوم، زمینشناسی و شیمی سر در میآورد و به چندین زبان تکلم میکند و از قضا دستی هم در باستانشناسی دارد.
صفحه ۷


رخت رهبانیت
معرفی کتاب پدرسرگی نوشتهی لف تالستوی (لئو تولستوی)

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»

کجا میاندیشی؟
معرفی کتاب نزدیک ایده، گردآورندگان زیمونه یونگ و یانا مارلنه مادر