کتاب رنگ ها
نویسنده: محبوبه میرقدیری
آبی
هر سال همین روز که یک روز سرد پاییزی است شیریندخت به خانهاش میآید. این را تکه ابری که هر سال همین روز میآید و در آسمان بالای خانه جا میگیرد میداند و تیر چراغ برق سر کوچه. همین است که صبح آن روز برخلاف روزهای دیگر روشن میماند. آنقدر که شیریندخت بیاید و تا او بیاید به زمزمه و نجوا به کوچه خبر میدهد. کف کوچه را همان سال دور آسفالت کردهاند و از آجرهای قدیم فقط یک رج باقی مانده. کنار جوی آب، مقابل خانه، یک رج پنج تایی. معلوم نیست یادشان رفته این یک رج را برچینند یا نه، از قصد، خواستهاند از قدیم چیزی در این کوچه بماند. شاید هم خواستهاند اینجا چیزی بکارند، یک درخت، یک درخت کاج. برچیدن آجر راحت است و کندن آسفالت سخت. آجرها را برنداشتند تا به وقتش، اسفندماه یک کاج بکارند و نکاشتد. پیش از رسیدن زمستان همه از خانه رفتند، از این محل رفتند، بعضیشان حتا از این شهر رفتند.
صفحه 65
- نام کتاب: رنگ ها
- ناشر : ثالث
- تعداد صفحات: 86
- شابک: 97860040517667
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1396
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
یگانهوحشی
معرفی نمایشنامه آیلف کوچولو نوشتهی هنریک ایبسن
زیبا صدایم کن
معرفی کوتاه کتاب کودک زیبا صدایم کن نوشتهی فرهاد حسن زاده
نشانگر صبح
مروری بر کتاب خروس نوشتهی ابراهیم گلستان
کتاب های پیشنهادی