کتاب دمیان
زندگی من چنین بود.
علیرغم رنجهایی که میکشیدم، تقریبا از زندگی لذت میبردم. برای مدتی مدید، بدل به آدمی کور و بیعاطفه شده بودم، قلبم از شور و نشاط باز ایستاده، با بینوائی در کنج سینهام چند ک زده و طعن و لعنها و اضطرابات و وحشتم را به سهولت پذیرا میشد. ولی با اینهمه احساسی در آن بود – آتشی بود که گاه کورسوئی میزد. هرچند سر در گم و تیره روز بودم، اما احساس میکردم بهنوعی آزادی دست یافتهام.
صفحه 124
گاهی لازم است قلبت را در بطری بگذاری!
معرفی کتاب کودک قلب و بطری نوشتهی الیور جفرز
کتابهایی با حالوهوای سریال «جداسازی»
سریال «جداسازی» را نمیتوانید از ذهنتان خارج کنید؟ این کتابها حالوهوای پیچیده و تاریک آن را بازآفرینی میکنند
فکر نکنی مثل زن قهرمان ایبسنیام
معرفی کتاب واقعی چیست؟ نوشتهی جورجو آگامبن