کتاب دخت شاه
[آذرمیدخت خونین به درون میغلتد.]
ارنواز چه زود بازگشتی؟! این رنگ چه اندازه به تو میآید.
صدای مرد تو که هستی؟
ارنواز من ارنواز آهوکُش، مادرکُش، من عاشق کُش ، رؤیا کُش.
صدای مرد این دیوانه را به زنجیرش کنید به جرم آن که شاه دخت ایرانشهر را کُشتهُ بسوزانیدش!!!
ارنواز آری آتش، آری این شاید پایان خوبی باشد برای من، بسوزانیدم که سالهاست میسوزم.
صفحه 46
تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»
قضاوت نهایی
معرفی نمایشنامهی متهم نوشتهی جفری آرچر
دردی که مرا نکشد قویترم میسازد؟
مروری بر کتاب بدن فراموش نمیکند نوشتهی بسل ون در کولک