کتاب داستان شمارش
فهمیده بودی که این تغییر موقعیت، کار را دو چندان خواهد کرد. پس خیرهتر نگاهش کردی و او که تو را نمیدید، خیره به فرش سرخرنگ زیر پایش شده بود. تو حریصانه تنش را بر انداز و چشمانت را تنگ و گشاد میکردی. در فکرت چیزی نبود، جز دغدغهی کار جدید! بلند میشوی و نزدیک او میروی. دختر کمی هراسان میشود. زانوانش را صاف میکنی و دستانش را به پشت میبری و ستون تنش میکنی. سرش را خم میکنی، موهایش را از صورتش کنار میزنی. نگاهتان با هم گره میخورد.
صفحه 51
پوملو، فیلی که فرق اینجا و آنجا را نمیداند!
معرفی کتاب کودک آموزش مفاهیم با پوملو ، فیل فیلسوف 1 / تفاوتها نوشتهی رامونا بدسکو
الکسیویچ دنیا را میشنود و میبیند
مروری بر زندگی و آثار سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ، برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۵
عشق نمی میرد بچه ها، هرگز نمیمیرد!
معرفی کتاب کودک من مرگ هستم نوشتهی الیزابت هلاند لارسن