کتاب بیچارگان

نویسنده: فیودور داستایفسکی

خُب، خداحافظ فرشتة کوچولوی من. یک جفت گل حنا و یک شمعدانی برایت از آنجا خریده‌ام -گران نبودند. اسپرک خیلی دوست داری؟ آنها اسپرک هم دارند. بنویس و بگو؛ بله، می‌دانی، بنویس و هرچه مفصلتر بنویس. امّا مامكم، هیچ فکر بد نکن و نگران این هم نباش که اتاق من اینجوری است. باز هم می‌گویم: به‌خاطر راحتی‌ام این کار را کردم، و فقط راحتی بود که مرا وسوسه کرد. هرچه باشد، عزیزم، اینطوری پس‌انداز می‌کنم، پولی کنار می‌گذارم، و یک پول مختصر به دردبخوری جمع کرده‌ام. فکر نکن که من آنقدر نازک‌نارنجی هستم که یک پشه می‌تواند لگدم بزند. نه، مامكم، من آدم روشنی هستم، و آن قدرت شخصیت را دارم که شایستة آدمی است که اراده و وجدان آرامی دارد. خداحافظ، فرشتة کوچولوی من! تقریباً دو صفحة تمام برایت نوشته‌ام، و باید خیلی زودتر از این سراغ کارم می‌رفتم. انگشتانت را می‌بوسم، مامكم، و خدمتگزار کوچک و دوست وفادار هستم.

صفحه ۱۳

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب بیچارگان

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

همه‌ی ما شبیه اما متفاوتیم

مروری بر کتاب کودک تکامل شگفت‌انگیز نوشته‌ی آنا کلیبورن

پایان یک توهم

مروری بر کتاب در سنگر آزادی نوشته‌ی فردریش فون هایک

کودک شما هم از تاریکی می‌ترسد؟

مروری بر کتاب کودک ویکی و تاریکی نوشته‌ی اما یارلت

کتاب های پیشنهادی