
کتاب بعد زلزله
زن پنج روزِ تمام را جلوِ تلویزیون گذراند، خیرهی انبوهِ ویرانی و بیمارستانها، راستههای مغازههایی یکسر گرفتارِ آتش، خطوط آهن و بزرگراههای شکافبرداشته. کلمهای حرف نزد. کومورا که با او حرف میزد جواب نمیداد؛ لمیده بر بالشتکهای مبل، با دهانی قفل، بسته. به نشانِ موافقت یا مخالفت سری تکان نمیداد. کومورا حتا نمیتوانست مطمئن باشد صدایش به گوشِ زن میرسد.
صفحه ۱۲۳


«ادیپ» در روستایی در ایرلند
مروری بر نمایشنامهی غرب غم زده اثر مارتین مکدونا

رازهای رعبآور هانس کریستین اندرسن و چارلز دیکنز
مروری بر نمایشنامه یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه نوشتهی مارتین مکدونا

ما همه انسانهای تنهایی هستیم، ولی تو فرق میکنی
مروری بر کتاب سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش نوشتهی هاروکی موراکامی