کتاب انتری که لوطیش مرده بود
نویسنده: صادق چوبک
چرا دریا طوفانی شده بود
شوفر سومی که تا آن وقت همهاش چرت زده بود و چیزی نگفته بود، کاکا سیاه براق گندهای بود که گل و لجن باتلاق رو پیشانی و لپهایش نشسته بود. سر و رویش از گل و شل سفیده شده بود. این سه تن با کهزاد که پای پیاده راه افتاده بود رفته بود بوشهر،. از پریشب سحر توی باتلاق گیر کرده بودند و هر چه کرده بودند، نتوانسته بودند از تو باتلاق بگذرند.
سیاه، مانند عروسکی مومی که واکسش زده باشند، با چهرهی فرسودهی رنجبردهاش کنار منقل و وافور چرت میزد. چشمانش هم بود. لبهایش مانند دو تا قلوه رو هم چسبیده بود. رختش چرب و لجنمال بود. موهای سرش مانند دانههای فلفل هندی به پوستش چسبیده بود. رو موهایش گل و الجن نشسته بود. هر سه چرک و لجن گرفته بودند.
صدای ریزش باران که شلاقکش روی چادر کلفت آب پس ندهی کامیون میخورد، مانند دهل تو گوششان میخورد. هر سه تولک رفته بودند؛ کلافه بودند و آن دو تای دیگر هم که با هم حرف میزدند، حالا دیگر خاموش شده بودند و سوت و کور دور هم نشسته بودند. گویی حرفهایشان تمام شده بود و دیگر چیزی نداشتند به هم بگویند.
صفحه ۲۳- نام کتاب: انتری که لوطیش مرده بود
- ناشر : بدرقه جاویدان
- تعداد صفحات: 250
- شابک: 9789643320911
- شماره چاپ: 6
- سال چاپ: 1401
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان کوتاه فارسی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
او هم یک قهرمان است
معرفی کتاب دکتر ژیواگو نوشتهی بوریس پاسترناک
جادوی افسانهای یک اسطوره
گابریل گارسیا مارکز: مروری بر زندگی و آثار
قتل خانوادگی، نفت و افبیآی
مرور و بررسی کتاب قاتلان ماه گل اثر دیوید گرن
کتاب های پیشنهادی