
کتاب آب انبار
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
صدای ممنون بود که شعر حافظ با آواز میخواند. نشسته بود بر سکوی جلو آبانبار. میانهی بازار. بازار آرام بود، بازاریان در کار خود بودند. خریداران چانه میزدند، به کالاها دست میزدند، نگاه میکردند، و میگذشتند. گاه میایستادند و دست در کیسه میکردند و سکه میدادند و چیزی میخریدند. صدای سقا در میان هیاهوی مردمان بود:«آب، آب گوارا، حلال، بنوش به یاد لب تشنگان.»
صفحه 65


لافکادیو: شیری که گلولهها را با سوالات بزرگتر جواب داد!
معرفی کتاب کودک لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد نوشتهی شل سیلوراستاین

جنگ به راهورسم ساموراییِ بدون کاتانا
معرفی کتاب سانشوی مباشر نوشتهی اوگای موری

نگران من نباش! من از عهدهی همه چیز برمیآیم
معرفی کتاب سهگانهی پیپی جوراب بلند نوشتهی آسترید لیندگرن