
کتاب آذرباد
2 عدد
«باد بود و سرد بود و پاریس خاکستری بود.»
.کمپ مهاجران غیرقانونی در حومهی پاریس، که یادآور کوچه های تاریک و نمور و خانه های ویرانه ی بینوایان است، و خانواده هایی که هر کدام از کشوری به این جا پناه آورده اند
کتاب آذرباد، که فرانسه را به خوبی یاد گرفته، حالا دستیار یک فرانسوی است که می آید و به کارهای اداری و نامه ها و امور پزشکی و بیمه ی مهاجران رسیدگی می کند. او، که تنها زبان بلد بین این خانواده هاست، ناخواسته مسئولیتی بر عهده اش گذاشته شده که گاهی بار سنگینش او را از پا در می آورد و همچون بهمنی از غم سرد و تیره در خود می بلعدش. چرا باید مجبور باشد درد را، بی قراری و دلتنگی و استیصال را به زبانی دیگر ترجمه کند؟ چه طور می تواند بگوید این احساس اضطراب نیست، نگرانی نیست و بی قراری است؟
نسیم مرعشی نویسندهی گزیده کاری است که قدرت عجیبی در تبدیل احساسات به کلمه پیدا کرده است. او در آذرباد زندگی ای را پیش روی مخاطب می گذارد که، با همهی رنج و محنتش، هنوز زیستنی است؛ اگر خوب نگاه کنی، هنوز رگه هایی از عشق و امید در آن وجود دارد. مرعشی، با قلم سحرانگیز و قدرتش در تصویر سازی، قصه ای پرافت و خیز و پر از اتفاق میسازد که در آن مرزها را از میان بر میدارد تا مشخص کند که تاب آوری و انسانیت است که عیار آدمها را تعیین میکند.
پشت جلد

