کتاب هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست
نویسنده: گروس عبدالملكیان
فکر کن
در واگنی باشی
که از قطار جدا میشود
و پایی را که از ایستگاه برداشتهای
بر خاکِ رُسِ کویر بگذاری
چه کلماتی داشت
اگر با دهان کفشهایت شعر میگفتی!
من اما
بیشتر نگران عمر بودم
تا نگران آب
و نمیدانستم عمر، بدون آب از گلویم پایین نمیرود
صفحه ۴۴
مطالب پیشنهادی

دو پری دندان، آپریل و آپریکا
معرفی کتاب دو پری دندان، آپریل و آپریکا نوشتهی باب گراهام

رنج میکشم، پس هستم
مروری بر کتاب نیلوفر و مرداب نوشتهی تیچ نات هان

اسرار مگوی دریا
دربارهی کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا نوشتهی ژول ورن
کتاب های پیشنهادی

