
بنابراین سناریوی تازه ای در ذهنش طرح ریزی شد و، همچون ارشمیدس که از وان حمامش بیرون پریده و لخت مادرزاد در خیابانهای سیراکوز «یافتم!» مشهورش را عربده زده بود،با تعجب فریاد زد:«آخه کاملاً معلومه!» او که دستخوش هیجان ناگهانی شده بود، با عجله و عکس به دست به سمت تلفن رفت که روی میز کوچک نشیمن قرار داشت و شماره مک دونالد را گرفت.
کلانتر خیلی زود از آن سوی خط نعره زد:« میدونین ساعت چنده؟» آگاتا به ساعت مچیاش نگاه کرد.
«11 و 30 دقیقه شب»
صفحه173
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید