صبح روز بعد، آسمان گرفته بود. خورشید تقلای چندانی نمیکرد تا سر و کلهاش پیدا بشود. کاترین با دیدن چنین آسمانی امیدواریاش بیشتر میشد. صبح صاف در آن موقع سال بهنظر کاترین معمولا آبستن باران بود، اما هوای ابرآلود احتمالا هرچه میگذشت بازتر میشد. برای تقویت امیدهای خود از آقای الن سوالهایی کرد، اما آقای الن که دم و دستگاه هواشناسی و فشارسنج نداشت اصلا اطمینان نمیداد که آفتاب خواهد شد. کاترین از خانم الن هم سوال کرد، اما خانم الن خیلی قاطع جواب داد و گفت اگر ابرها کنار بروند و خورشید بیرون بزند، حتما روز خوبی در پیش خواهد بود.
حدود ساعت یازده چکیدن چند قطره باران روی پنجرهها کاترین را گوش به زنگ کرد، و او با لحن کاملا مایوسانهای گفت: «اوه! خدایا، دارد بارانی میشود.»
خانم الن گفت: «فکر میکردم اینجور بشود.»
صفحه 90
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی