راه رفتنُ دوس دارم! نوشیدنُ دوس دارم! سیگار کشیدنُ دوس دارم! آزادیُ دوس دارم! رفیقمُ دوس دارم! بچّهمُ دوس دارم!
سعی میکنم هیچ وقت کلمهی دوستت دارمُ به کار نَبَرَمُ هیچ وقت به خودم نگم این چیزی که قلبُ روحمُ داغون میکنه عشقه! نمیدونم تو رُ دوس دارم یا نه! من به تو فقط با حسِ عاطفهی زندهگی نگاه میکنم، نه با عشق! هَر چی فکر میکنم میبینم پدرت رُ هَم هیچ وقت دوست نداشتم! اونُ میخواستمُ تحسینش میکردم اما دوسش نداشتنم! تمومِ کسای قبلی هم فقط سایههایی بودن سَرِ یه جُستُجو که همیشه شکست همراهش بوده! بودن با پدرت اینُ بِهِم فهموند که هیچی مثِ تمایل یه مَرد به یه زن یا یه زن به یه مَرد آزادیِ آدمُ تهدید نمیکنه! هیچ زنجیرُ طنابی نمیتونه تو رُ مثِ یه بَردهی چشمُ گوش بستهی بیاُمید نگه داره! وای به حالِ کسی که خودشُ واسه همون مِیل به کسِ دیگهیی هدیه کنه! با این کار خودمون یادمون میره وُ تمومِ حقوقُ آزادیمونُ از دست میدیم! مثِ یه سگ که تو دریا اُفتاده وُ دستُ پا میزنه تا خودشُ به ساحلی که وجود نداره برسونه! ساحلی به اسمِ دوست داشته شُدنُ عشقِ کسی بودن!اگه به این ساحل برسی هَم تازه از خودت میپُرسی که: واسه چی پَریدی تو آب؟ چون از خودت راضی نبودیُ میخواستی چیزی که دوس داشتی باشیُ تو کسِ دیگهیی ببینی؟ شایدم از ترسِ سکوتُ تنهایی؟ شاید محتاجِ اونی که کسیُ تصاحب کنی یا کسی تصاحبت کنه؟ بعضیا به همین میگن: عشق!ولی بهنظرِ من عشق خیلی کمتَر از اینه که بَرات گفتم! مثِ یه جور گُرُسنهگیِ که بعدِ سیر شُدن سَرِ دِلِت میمونه وُ حالتُ میگیره! بعدش نوبتِ استفراغه! چرا هیچ کسُ هیچ چیز نتونست معنیِ این کلمه رُ به من حالی کنه؟ خیلی دِلم میخواد معنیشُ بفهمم! تشنهی فهمیدنِ معنیِ اونَم! گاهی فکر میکنم شاید همون چیزیه که مادرم بَرام میگفت! یعنی حسِ یه مادر وقتی بچهی بیدفاعشُ بغل میکنه! حداقل تا وقتی بچه کوچیکه بِهِت فحش نمیده وُ نمیتونه آزارِت بده! اگه از تو، از خودِ تو که منُ از خودم میگیریُ خونمُ میمِکی بخوام سه تا حرفِ لعنتیِ عینُ شینُ قافُبَرام معنی کنی چی بِهِم میگی؟
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی