من

نویسنده: مل تامپسون

ذهن به شکار می‌رود

در قرن هفدهم، جان لاک در کتابش، رساله‌ای در باب فهم انسانی، این بحث را مطرح کرد که دانش حاصل تجربه حسی است. او معتقد بود که ما در هنگام تولد همچون لوحی سفید هستیم؛ لوحی نانوشته و تاثیرپذیر که تجربه‌های ما شروع به نوشتن بر آن می‌کنند. اما در واقع هر کسی که رفتار نوزادی را در روزها و هفته‌های اول تولدش زیر نظر گرفته باشد خوب می‌داند که از همان ابتدای تولدمان، سرنخ‌هایی از آنچه خواهیم شد، وجود دارد. هر نوزاد شخصیتی دارد که لزوما نسبت مستقیمی با تجربه‌های او ندارد. همه ما با ساختاری ژنتیکی به دنیا می‌آییم که بر آینده‌مان تاثیر می‌گذارد و شخصیت‌مان را طوری شکل می‌دهد که درنهایت کمابیش شبیه پدر و مادرمان می‌شویم. ما در لحظه‌ای معین و در شرایطی خاص پا به جهان می‌گذاریم، یا به قول هایدگر به زندگی پرتاب می‌شویم و از خصوصیات ارثی‌مان هم گریزی نداریم. تصور کنید اگر در خانواده‌ای دیگر، دورانی دیگر و یا در فرهنگی دیگر به دنیا می‌آمدیم، چقدر زندگی‌مان با امروز متفاوت بود. از همان لحظه‌ای که به دنیا می‌آییم دو چیز مسلم است: اول اینکه خصوصیاتی که به ارث برده‌ایم خیلی بیشتر از آنهایی است که انتخابشان کرده‌ایم. دوم اینکه ما منتظر نمی‌مانیم تا تجربه‌هایی را از محیط‌مان دریافت کنیم بلکه خودمان به شکار تجربه می‌رویم. ما از همان لحظه تولد می‌دانیم که چه می‌خواهیم و دست به کار یافتنش می‌شویم.

من

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

نویسنده نباید دروغ بگوید

گفت‌وگو با ماگدا سابو نویسنده‌ی رمان «در»

یک مجموعه داستان کامل برای کودکان و نوجوانان

مروری بر مجموعه کتاب‌ قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب نوشته‌ی مهدی آذر یزدی

مَن

بخشی از کتاب «من» اثر مل تامپسون

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید