کتاب مادر
نویسنده: ماکسیم گورکی
روز سوم، موقع ورود به ده، مادر از دهقانی که در مزرعه کار میکرد آدرس کارخانة قطران را پرسید. به زودی هر دو زن از کوره راهی باریک و سخت شبیه به پلکانی که ریشة درختان پلههای آن را تشکیل میدادند پایین رفتند. به محل کوچک بیدرخت و دایره مانندی رسیدند. آنجا پر از زغال و تراشههای چوب و گودالهای قطران بود.
مادر با نگرانی اطرافش را نگاه کرد و گفت: «به مقصد رسیدیم!»
در نزدیکی کلبهای که با میخهای چوبی و دو شاخ و برگ محصور بود ریبین، ژفیم و دو جوان دیگر دور میزی نشسته و ناهار میخوردند. ریبین زودتر از سایرین آن دو زن را دید. دستهایش را جلو چشمهایش گرفت و منتظر شد.
مادر از دور داد زد: «سلام رفيق ميخائيل!»
ریبین بلند شد و با عجله به طرف آنها رفت. وقتی به هم نزدیک شدند مادر گفت: «به زیارت میریم. راه را کج کردم تا تو رو ببینم. این خانم دوستمه و اسمش آنا است.»
ریبین با لبخند گرفتهای گفت: «سلام!»
صفحه ۲۵۱- نام کتاب: مادر
- مترجم: علی اصغر سروش
- ناشر : نگاه
- تعداد صفحات: 454
- شابک: 9789643517403
- شماره چاپ: 5
- سال چاپ: 1400
- نوع جلد: گالینگور
- دسته بندی: داستان روسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
بزرگ شدن آنقدرها هم بد نیست
مروری بر کتاب کودک دوست ندارم بزرگ شوم! نوشتهی دیو پتی
رهبری یک برده
مروری بر کتاب اسپارتاکوس نوشتهی هاوارد فاست
پروست بودن
مارسل پروست: مروری بر زندگی و آثار
کتاب های پیشنهادی