کتاب عشق | نشر اختران

نویسنده: مارگریت دوراس

مردی که چشمش به دریاست انگار دیگر نمی‌شنود.

مرد مسافر دماغة جزیره را ترک می‌کند، می‌آید سمت زن خفته. می‌نشیند کنار تن وانهاده، نگاهش می‌کند. لب‌های خفته نیمه‌باز است. نالة این موجود جاندار خوابدیده آرام می‌شود. چهره کاملاً در خواب است. خم می‌شود مرد، سر بر سینة زن می‌گذارد، گوش می‌دهد به نالة کودک و ضربان پیوستة قلب، نالة کودک، طغیان قلب.

مرد از جا بلند می‌شود. دست و پنجه نرم می‌کند با دَوران سر.

راه می‌رود، می‌ماند. از رفتن، دوباره به راه می‌افتد. عرض محوطة جزیره را باز طی می‌کند، بار دیگر می‌رود سمت مرد، همان که چشمش به تلاطم دریاست.

آب دریا همچنان بالا می‌آید. کرانه لبالب می‌شود. گودال‌ها غرقة آب می‌شوند. دریا حالا نزدیک‌تر شده است به محوطة جزیره.

مرد اشاره می‌کند به مرد مسافر که نزدیک شود، که ببیند.

صفحه ۳۵

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب عشق | نشر اختران

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

رهبری یک برده

مروری بر کتاب اسپارتاکوس نوشته‌ی هاوارد فاست

سیستم پاداش

نقد و بررسی کتاب سیستم پاداش اثر جم کالدر؛ نسل اخیر

ویران‌شهر اورول یا واقعیت امروز؟

مروری بر کتاب ۱۹۸۴ نوشته‌ی جورج اورول

کتاب های پیشنهادی