کتاب عزاداران بیل
نویسنده: غلامحسین ساعدی
حسنی و مشدی جبار به پوروس رسیدند.
حسنی گفت: «اگر گیر بیفتیم چه کارمان میکنن؟»
مشدی جبار گفت: «گیر نمیافتیم.»
حسنی گفت: «مگه نمیریم توی ده؟»
مشدی جبار گفت: «نه، توی ده نمیریم. این گوشه و کنار منتظر میشینیم و وقتی که پوروسیها از دزدی برمیگردن، جلوشان میایستیم و از چنگشون درمیآریم.»
حسنی گفت: «میتونیم؟»
مشدی جبار گفت: «البته که میتونیم.»
هر دو رفتند نشستند زیر یکی از درختها. خانههای پروس خاموش بود و صدای جنبندهای به گوش نمیرسید.
حسنی گفت: «همه خوابیدن.»
مشدی جبار گفت: «اینا خودشونو به خواب میزنن.»
حسنی گفت: «تو چیزی میبینی؟»
مشدی جبار گفت: «اون گوشه رو نگاه کن.»
هر دو نگاه کردند، آتش چپقی از وسط تاریکی درختها پیدا بود.
حسنی گفت: «مواظبن؟»
مشدی جبار گفت: «باشن، حرف نزن، بشین ببینیم چی پیش میآد.»
حسنی گفت: «خب، من دیگه حرف نمیزنم.»
هر دو ساکت نشستند. باد سردی میوزید، از دور صدای زنگولهای شنیده میشد.
مشهدی جبار و حسنی نگاه کردند؛ گاری کوچکی از خاتونآباد به طرف سیدآباد میرفت.
- ناشر : نگاه
- تعداد صفحات: 208
- شابک: 9789643514181
- شماره چاپ: 22
- سال چاپ: 1401
- موجودی : 2 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی

حضور غریبه به مثابه حضور وحشت
مروری بر کتاب ترس و لرز نوشتهی غلامحسین ساعدی

در میان استخوانهایم زنی آواز میخواند
معرفی کتاب طاهره، طاهرهی عزیزم، نامههای غلامحسین ساعدی به طاهره کوزهگرانی

«اگر تلاش نکنید خداوند به شما نمره نخواهد داد.»
بخشی از کتاب «من ملاله هستم» اثر ملاله یوسف زی
کتاب های پیشنهادی







