
تلاش اخلاقییی که یوگنی به جان پذیرفت تا بر شرم خود چیره شود و راز خود را بر واسیلی نیکلایویچ فاش سازد موجب آرامش وجدانش شد. بهنظرش رسید که اکنون همه چیز پایان یافته است. لیزا فورا دریافت که خیال شوهرش کاملا آسوده است و حتا خوشحالتر از معمول است. با خود میگفت: «این گفتوگوهای پر از گوشه و کنایهی مادرهامان حقیقتا اسباب آزار اوست. مخصوصا برای او که دلش این قدر پاک و حساس است، شنیدن این حرفهای غیردوستانه و این نیش و کنایههای زشت حقیقتا ناخوشایند است.»
صفحه ۵۳
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی