کتاب شهر اشباح
نویسنده: ویکتوریا شواب
شل و ول به دیوار تکیه دادم . سر خوردم تا جایی که روی زمین نشستم ، که احتمالاً خیلی کثیف بود، آن لحظه هیچ چیز اهمیتی نداشت . حس می کردم پوستم با تار عنکبوت پوشانده شده و هر بار که پلک می زدم ، اشباح را می دیدم . نگاهشان ، خشمشان و ترسشان را به وضوح می دیدم . من قبلاً در مکان های تسخیر شده زیادی بودم، اما هرگز جایی نرفته بودم که قدرت پرده مردگان از قدرت من بیشتر باشد و از جیکوب هم قوی تر . او دست به سینه بالای سرم ایستاده بود و برای اولین بار بود که آرزو کردم کاش می توانستم ذهنش را بخوانم ، چون از حالت صورتش چیزی دستگیرم نمی شد .
صفحه 112
- نام کتاب: شهر اشباح
- مترجم: رها قطبی
- ناشر : ایران بان
- تعداد صفحات: 244
- شابک: 9786001883484
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1398
- نوع جلد: شمیز،رقعی
- دسته بندی: داستان آمریکایی ادبیات کودکان و نوجوانان
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
بابابرفی، آدم برفی و یا پدربزرگ؟
دربارهی کتاب بابا برفی نوشتهی جبار باغچهبان
آخرین درخت
معرفی کتاب آخرین درخت نوشتهی امیلی هاورثبوث
قدم یازدهم
معرفی کتاب قدم یازدهم نوشتهی سوسن طاقدیس
کتاب های پیشنهادی