کتاب سوء تفاهم

نویسنده: آلبر کامو

مارتا:  من دیگه صبری برام نمونده که خرج این اروپا بکنم که پاییزش مثل بهاره و بهارش بوی نکبت  وفلاکت می ده. ولی با کیف و لذت به اونجای دیگه فکر می کنم، اونجایی که تابستونش می سوزونه و زمستونش بارون مثل سیل می آد و خلاصه همه چی ش همونی که باید باشه. 

(سکوت. یان با کنجکاوی بیشتر و بیشتری به مارتا نگاه  می کند. مارتا متوجه نگاهها ی کنجکاوانه ای او می شود و یکدفعه بلند می شود)

مارتا:  چرا اینجوری نگام میکنین؟

یان:  معذرت میخوام، ولی چون تصادفا قرارمون رو زیر پا گذاشتیم، جدا می تونم بهتون می گم که برام عجیب بود که از وقتی که شما رو دیدم بار اولی بود که با یه لحن انسانی با من حرف زدین.

صفحه 52

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب سوء تفاهم

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

مرثیه‌ای برای تنهایی

مروری بر نمایشنامه‌ی بهار 71 نوشته‌ی آرتور آداموف

«به چه می‌خندید؟ به خودتان؟»

مروری بر نمایشنامه‌ی بازرس: کمدی در پنج پرده نوشته‌ی نیکالای واسیلیویچ گوگول

یک ظاهرا با یک برابر است!

مروری بر نمایشنامه‌ی «مویزی در آفتاب» اثر «لورن هانسبری»

کتاب های پیشنهادی