سرگیجه

نویسنده: ژوئل اگلوف

اگر بورچ نبود، اگر کسی را نداشتم که بتوانم کمی با او حرف بزنم، شاید از مدت‌ها پیش دیوانه شده بودم. این چیزی است که اغلب به خودم می‌گویم. ممکن بود از دختران روی پوسترها تقاضای ازدواج کنم، عاشق یک ماده گاو جوان شوم و صاحب یک عالم گوساله شویم - همگی شبیه پدرشان -، در طول روز صدای خوک از خودم درآورم، خون یک هم‌کار را بریزم فقط برای این‌که ببینم چه‌طوری است، یا چه می‌دانم هزار کار دیگر انجام دهم. هیچ معلوم نیست، اما در هر حال، اولین نفری نبودم که وا می‌داد، و با توجه به چیزی که هر روز تحمل می‌کنیم، زیاد هم عجیب نیست.

صفحه ۱۵

سرگیجه

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

چگونه می‌توان فهمید که یک رمان از ترجمه‌ی خوبی برخوردار است؟

سام تیلور، نویسنده و مترجم، بهترین راه برای ارزیابی یک ترجمه‌ی خوب را به شما می‌گوید

داستان، به مثابه‌ی رویارویی با یک شخص، نه یک اتفاق

مروری بر کتاب شرط بندی روی اسب مسابقه نوشته‌ی امیرحسین خورشیدفر

به من بگو هنک، سگ گاوچران

معرفی کتاب کودک هنک؛ سگ گاوچران نوشته‌ی جان آر اریکسون

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید